یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

بهانه........

خستگی را بهانه نکن....
اینجا همه ی کرم ها در انتظار پروانه شدن مرده اند.....
و پیله ها را دیروز باد برد

امروز تو جلوی من ایستاده ای و به جای سلام
مهمل های سیاهی که بافته ای را تحویلم می دهی
خستگی را بهانه نکن.....

من خوب می دانم که در حوالی شما
دختری زندگی می کند که با چشمان روشنش
بی اندازه به من بی شباهت است!


خستگی را بهانه نکن ......
فقط کمی شهامت داشته باش!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:خستگی,شهامت,شباهت,بهانه,پروانه,
  • معنای لطیف عشق را فهمیدم

    گفتی که به احترام دل باران شو باران شدم وبه روی گل تابیدم

    گفتی که ببوس روی نیلوفر ازعشق تو گونه های او بوسیدم

    گفتی که ستاره شو دلی روشن کن من هم چو گل ستاره هاتابیدم

    گفتی که برای باغ دل پیچک باش بریاسمن نگاه تو پیچیدم

    گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریاشدم وتو را به ساحل دیدم

    گفتی که بیا ولحظه ای مجنون باش مجنون شدم وز دوریت نالیدم

    گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم وبا ترنمت روییدم

    گفتی که بیا واز وفایت بگذر از لهجه بی وفاییت رنجیدم

    گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:لطیف,زیبا,بهانه,لهجه,بی وفا,یاسمن,ستاره,گل,نیلوفر,شکوفه,ترنم,عشق,
  • دشنم شکست

    من از  رویای حقیقت نام تو را جویا شدم
    بر اسمه حقیقت فال تو را جویا شدم
    جویای بر اسمت شدم
    حرفای روزگارتم این
    چنین قلم من را شکاند
    رسیدن به عمق دلت
    همچنین عهد شکاند
    .
    .
    .
    سلام بهانه
    غریبی توی غربت
    نشستم به راهه لطقت
    سنگینس نگاتم
    بر قلبم نشست

    بی انکه خوب بشناسمت
    بفرما داده ام

    بی انکه درکت کنم بفرما دادام

    اینم فرمان من بود
    اینم مجازاته من بود
    اینم یه طوری حقه من بود

    حقم بود ببینم خیانتت
    حقم بود درکت کنم
    حقم بود
    حقی که از قبلم بود


    .

    ..
    شاید یه جور تاوان بود
    درگیر عشقت شوم
    عشق بی مهرت شوم
    عشقی
    که جز تظاهر نداشت بر من خیری
    عشقی جز شعار نداشت بر من چیزی
    عشقه دروغین که عاشقم کرد
    این چنین نابودم کرد
    از سایه غریبه ها اخر
    دشنه ی سادگی کمرم را شکست
     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دشنه,شکست,درک,قلب,بهانه,عهد,راه,عشقوسایه,غریبه,دروغ,عاشق,نابود,فروشگاه اینترنتی,همه چی,
  • امروز به پایان دفترم نزدیکم

    یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
    امروز هم گذشت
    با مرور خاطرات دیروز
    با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
    و من شتابان در پی زمان بی هدف
    فقط میروم ..فقط میدوم
    یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
    گرمی مهر تو را میخواهند
    غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
    میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
    صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
    فقط صدایی مبهم
    قول داده بودی برایم سیب بیاوری
    سیب سرخ خورشید
    سیب سرخ امید
    یادت هست؟؟؟
    و رفتی و خورشید را هم بردی
    و من در این کوچه های تنگ و تاریک
    سرگردانم و منتظر
    برگی از زندگی ام را ورق میزنم
    امروز به پایان دفترم نزدیکم

    javahermarket

    غمگین نباش

    ترس

    و

    درد

    همیشه در دیدگان بیماران موج میزند

    گاه هیچ تسلایی نمی یابی برایشان

    گاه میدانی کلامها بیشتر آزار میدهند

    آنوقت به خودم میگویم:

    رها بهانه هایشان را تاب بیاور

    بد خلقی هایشان را

    و گریه هایشان را

    دلی که نیازمند مهر است

    گاه بیشتر نیازمند کسیست

    که مهرش را بپذیرد..

    دستهایش را میگیرم

    و میگویم

    غمگین نباش

    رسم دنیا خوب نیست.

    ...گاه احساس میکنی معجزه ها در زمانه نیست

    اما میبینی کسی در زندگیت قدم می گذارد و آنگاه همه چیز در همین حوالی تو
    اتفاق می افتد

    نزدیک نزدیک

    آه ای قرار بی قرار من

    این طپیدنهای سرخ

    برای توست..

    با توست.

    javahermarket

    باور کن

    دل

    تنگ توست

    بهانه هايش

    همه

    از آن توست

    چه كنم

    باران كه ميبارد

    ياد عهديست كه در خفا بين چشمان ما بسته شد

    رنگ خودخواهي به خود نگير

    ديدار در انتظار توست

    نگاهش به سمت توست

    به راه توست

    هر طپش قلبش

    براي توست

    ارام تر بگذر

    اين فكر آشفته را رها كن

    مهاركن

    كمي به وقت خستگي هارا چشيدن

    مرا باور كن

    دوست داشتنم را

    بدون خرده گيري

    بدون هراس

    بدون مهار

    بدون آنكه بخواهي چرايش را رنگ دهي

    باور كن

    دوست داشتنت را

    بيشتر از اينها

    باور كن

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,طپش,انتظار,چشمان,عهد,بهانه,اشفته,رها,خستگی,باور,مهار,رنگ,هراس,خرده,,
  • آيا تو اينها را ميفهمي؟

    نميدانم تكليف اين بغضهايي كه ميگذاري را به چه حسابي بگذارم
    شايد براي روزي كه تك تكشان را ببینی
    ميگذارم به حسابت
    زود يادم ميرود
    فقط ميفهمم
    سنگين تر شده ام و آرامتر!
    گاه چقدر بي رحمي
    من نازك تر از خيال يك حريرم
    اينگونه با تيزي افكارت مرا از هم ندر...
    اين دل شكسته را نتكان...
    صداي خرد شدنش را دوست ندارم...
    تو در مسير ايام
    با تمام اين رد اتفاقات
    بهانه احساس را پيش ميكشي
    و آنگاه به جاي نزديكي دورترمينشيني و حواست به پاهاي خسته من نيست.
    چه ميداني كه شبها چگونه ميگذرند..
    من ناله هايم را
    همه دردهايم را
    همه اين روزگارم را
    تاب آوردم
    و اخم به ابرو نياوردم
    تا اندكي از حس تو آزارنبيند
    تا كه به تو بفهمانم
    هميشه هم زندگي آني نبود كه داشتي
    كه داشتم...
    اما
    تو حتي يك لبخند ساده هم به من نميدهي...
    تهي از هرچه فرصت و پريدن
    نمي آيم
    جاي مرهم و مهر
    درد را بنشانم
    آيا تو اينها را ميفهمي؟
    پس
    از چه رو اينگونه ميخواني؟سکوت.لبخند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:بهانه,زندگی,رویا,حس,ابرو,درد,خسته,روزگار,لبخند,فرصت,فهمیدن,تهی,زندگی,
  • من كه از ياد نبردم و نخواهم برد اما....

    من كه از ياد نبردم
    و نخواهم برد
    اما تو ميتواني
    كه فراموش كني
    آمدي و مرا به اوج رساندي
    تو سبزو ساده ترين اتفاق بودي
    و پلك هاي تبسم مرا صدا كردي
    دستهاي غريبه ات به تارو پود خسته ام گلي داد
    دستهايم را فشردي
    گل را به امانش سپردي
    خواستي عهدي باشد گرم براي روز هاي سردي كه مي آيند
    اما سردي زمانه كافي نبود كه خودت را هم دريغ كردي؟
    نه تو نميداني
    كه من تا آخرين نفس
    وفادار عهد توام
    نه ازآن رو كه وابسته بمانم
    گرچه تو دل به هزاران سرا داري و يادي نميكني
    كه اينجا اگر راهي ميجويي اميني ست از دلي كه برايت روان شد
    اما من گلبرگهاي مهرت را گرامي ميدارم
    تو در حضور نفس گرم تابستان
    پر از سخاوت سرخ يك ترانه بودي
    تمام دفتر جانم را پر از خودت كردي
    بهانه اي شدي و رفتي
    من
    به سايه روشن تقدير شدم تسليم
    حال كجايي تا مرا رساني تا به اوج؟
    دلم دوباره برايت بهانه ميگيرد
    اگر دوباره نگويي
    قصه از آغاز

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:نفس,تسلیم,تقدیر,روان,عهد,خسته,گل,صداقت,دلنوشته,تابستان,سایه,روشن,بهانه,اوج,سخاوت,
  • هرروز قاشق قاشق در دهانم ميگذارد

    سراسر زخمه هاييست كه
    زندگي
    هرروز قاشق قاشق در دهانم ميگذارد و بس..
    حس غريبي ميگذارد
    نميدانم چرا..
    نه مثل كودكيم كه با گرفتن اسباب بازي
    آرام شود
    نه مثل بزرگسالي كه با تحسين و آري شاد..
    كه دستهاي پنهان در پشت دادن
    نياز دل گرفته ام شده است
    حال هربار به بهانه ي هم آغوشي با من
    جز گريه ممتد چيزي نميماند
    تقصير تو نيست
    كه روزها دارد بي ما ميگذرد
    كه حواسش نيست
    كه ديگر معيار پيري و فرسودگي گذر سن نيست
    كه پرنده ها ي خانه مان هم
    يكي يكي
    كوچ ميكنند
    باز هم
    اما
    به رشته در مي اورم
    مهرت را
    مهرم را
    خنده هايم را
    و بودنت را...

    javahermarket

    بزرگتر كه شديم...

    بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند

    تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند

    تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!

    اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی

    میخواهم پاک کنم این مشق کهنه ی اشتباه را …


    سخــت است ببـــآزی تمــآمـِ احـسآسِ پآکــَت را

    و هنــــوز نفهمـیده بآشی اصلــــا دوستـــَت دآشــت ؟؟؟!!!


    از باران که می گویم

    تر می شود لحظه هایم

    از برف که می گویم

    سپید می شود خاطره هایم

    از چشمه که می گویم

    می جوشد ترانه هایم

    از تو که می گویم

    ...

    تازه می شود بهانه هایم...


    ولی نمی توانم ...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:بهانه,ترانه,خاطره,سپید,اصلا,دوستی,برف,احساس,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    بهانه........

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا