یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

اینجا دنیای دیگری است

گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس ....
گاهی احساس تلف میشود ؛
به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،
کسی که هم عمرش تلف میشود ؛
هم احساسش ...


------------------------------------------

چشمانت را ببند تا ببینی !
گوشهایت را ببند تا بشنوی !
سکوت کن تا همه فریاد شوي !
اگر میخواهی مرهم شوی ، باید زخم ببینی !
اگر میخواهی پیروز شوی ، باید شکست بخوری !
اگر میخواهی به مقصدبرسی ، باید ساکن شوی !
اگر میخواهی بایستی ، باید حرکت کنی !
اگر میخواهی زنده بمانی ، باید بمیری !
باید اسیر شوی تا رها شوی !
اینجا دنیای دیگری است
باید گم شوی تا پیدایت کنند

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:رها,پیدا,احساس,چشم,سکوت,مقصد,ساکن,دنیا,عذاب,فریاد,
  • زیبــا ببینیـــم... زیبـــا بیاندیشیــــم!

    احساس نیکو به زندگی داشتن،

    در گرو احساس نیکو به خود داشتن است.

    هرگز خنده را از یاد مبر،

    و غرور نیز نباید مانع گریستن تو شود.

    با خندیدن و گریستن است که معنای زندگی کامل می شود!!!

    ----------------------------------------------------------------------
    گاهـي فـقـط بايــد

    لبـخـنـد بـزنــي

    و

    رد شـــوي

    بگـذار فـکـر کنـنـد

    نـفـــهــميــــدي...!!!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:لبخند,فکر,خندیدن,گریستن,احساس,نیکو,زندگی,معنا,غرور,
  • تنهایی

    روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم

    تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست

    تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم

    تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

    تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند

    اما از روزی که با تو آشنا شدم

    از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است

    از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند

    از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام

    از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام

    از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است

    از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم

    از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم

    از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است

    از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد

    از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد

    از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.

    از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.

    از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام

    همیشه… همه جا… در هر حال… حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم

    و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار…

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:تنهایی,گریه,مهربانی,بیزار,تجربه,تلخ,شیرین,قلب,احساس,عاشقانه,اغوش,
  • بی خوابی

    نفسم بالا نمیاد تنم چه سرده

    با منه ازم جدا نمیشه حتی واسه یه لحظه

    رنگه زیبای خاطره های با تو بودن...

    ببین با من چیکار کردی ببین دستام و روحم...

    میلرزم مثله باد و بیقرارم شاهد مرگمم...

    تویه فکرم ....فکره دستایی که هیچوقت لمسش از یادم نمیره هیچوقت

    دستایی که دستایه غریبم رو گرفت محو گرماش شدم..

    که یهو میون راه دیدم که تنهام گذاشته...

    سراب بود انگار..

    یه وقتی بهم گفتی دوستم داری ولی من از عمق وجودم عاشقه تو شدم

    که آخرش غم دادی به دستم...

    تصویر نازت روبروی چشمامه منو دیوونه میکنه یاد بویه خوبه لباست...

    وقتی بغلش میکنم شالت رو میون دستام تن تو رو حس میکنم...

    یهو اشکم جاری میشه رو صورتم و روبرومه عکسات...

    هنوز هم زمزمه میشه تویه گوشه من حرفات...

    صدات رو دارم بگو که باز میای دوباره...

    نگو نمیشه روزگار اینه که اینا شعاره ...

    سراغم رو نمیگیری و انگار تو منو فراموش کردی به راحتی...

    نمی تونم تو قالب کلمه و حرف احساسم رو بگم که داره منو میبره تا پایه مرگ...

    من به معنای تمام اسیر تو شدم...

    تو کشیدی منو به صلیب فکری...

    تویه هر گوشه این اتاق تاریک و دلگیر نشستم و گریه میکنم...

    با اینکه سراغی از من نگرفتی زنگ زدم مادرت شاکی به شکلی

    جوابم رو داد بهم گفت کافیه هری...

    شکسته شد دله من مثله همیشه که من خواستم فقط حرفم رو بهت بگم ...

    اگه بدونم شکسته من تو رو آروم میکنه من میشکنم واست تا دارم تو بدن جون...

    یه حسه بدی دارم و چشمام می باره...

    قرصی میخورم تا بتونم بخوابم و تو رو تو خواب ببینم ...

    آخه خیلی دلتنگتم ...

     


     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دلنوشته,غم,بغل,سراب,انگار,یهو,عکس,شعار,حرف,احساس,صلیب,تاریک,دلتنگ,
  • نبودنت چه ها کرد با دیشبم

    سلام عزیز دلم دلم انقده برات تنگ شده که نگو . ای خدا دلم لک زده برای عزیزم گفتنت شده

    وای فرشته شبا انقده دلم میگیره حالا که نیستی روزام به زور شب میشه

    شبام هم که خواب نداره کجای اخه رفتی با حرفا رنگ عوض کردی توی که دم از یک زنگی میزدی اصلا مهم نیست انتخابت چیه هییییییییییییییییی

    می دونم اخر قصه منو تو تنهای منه

    وای خدا بی معرفت یه خدا حافظی می کردی درسته هم رنگه باباتینا شدی ولی بد نیست یاد رنگ قبلتم باشی

    من که دیگه جون نموندش

    میگی چرا خب نصفه تنم پیشم نیست پاره تنم گمشده

    چرا که دیگه حالا که اشکم رو نامه هاته تو هم داری به حرفت بابات گوش می دی

    هیییییییییییییی

    اشکال نداره من همیشه تنها بودم بازم می مونم تو نگران پدرت باش عشقم بیا بهم یه قول بده دیگه به خاطم جلو رو بابات واینسا گناه داره

    هرچی گفت بگو چشم گور بابای منو احسایم گوره بابای بعد من تو خوش باشی من خوشم خاطراتت

    .

    رفتی فکر کردی میشه با خاطراتت ساده به بقییه زندگی ادامه داد

    رفتی حالا جات خالی شده . به کسی هم جرئت نمیدم جای تو بشینه مثل تو یکی واسم اونوم خودتی اگه تو نیومدی پس کسی هم حق نداره بیاد

    وای خدام فرشتمو به تو میسپارم

    نذاری یکی اشک تو چشاش بیاره الان که با خانوادش خوشه بذار خوش باشه این خوشی ها رو براش زیاد کن

    بذار بازم من از یادش برم بذار من یادش نیوفتم مثل قبلا بذار ساده بگذره

    بذار من باشم غم درونم به اون…

    گلم دیشب نفهمیدم بی تو چطوری سر شد 7 ساعت مثل 100000 دقیقه برام گذشت.بی تو گذشت شبام همیشه با تو سر می شد قد 10 ثانیه هم نمیشد کله 7 ساعت

    شرمنده سر درد دارم نمی تونم ادامه بدم مواظب خودت باشیاااا دیگه نگمااا



    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,اشکال,نصف,معرفت,خدا,احساس,تنها,رنگ,لک,مهم,عزیزم,
  • ديگر نمي خواهم تو را...

    خاكستر اين بوستان يادم نمي آرد تو را
    آتش زدم بر قلب خود ديگر نمي خواهم تو را
    با بي كسان رفتي و من تنها شدم در بي كسي
    اينك سكوت تلخ شب يادم نمي آرد تو را
    با يك اشارت كردي و با يك حماقت خر شدم!
    آن شب ميان غنچه ها گفتي نمي خواهم تو را
    آن شب به تو گفتم چرا ؟گفتي برو ديگر نيا
    گفتم كه چه؟ گفتی برو ديگر نمي خواهم تو را
    من ماندم و آن غنچه ها با خاطرات تلخ تو
    اينك من و اين قلب من يادم نمي آرد تو را
    در دفترم جايي نبود كز اسم تو خالي شود
    اينك همين دفتر دگر، يادم نمي آرد تو را
    وقتي خيانت ديدم و ديدم تو را از خود به دور
    گفتم بري بهتر شود ديگر نمي خواهم تو را
    اينك من و اين بوستان با غنچه هاي لب به لب
    با آن همه احساس و غم ديگر نمي خواهد تو را
    خاكسترم كردي ولي، اموختي اين قصه را
    عشقت به تاراجم دهد ديگر نمي خواهم تو را
    ديگر نمي خواهم تو را...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:دلنوشته,احساس,عاشقانه,دانل,د,اهنگ,تاراج,دنیا,بوستان,غنچه,تلخ,سکوت,خاکستر,,
  • تا حالا شده؟؟ شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….

    شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟
    خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

    تا حالا شده؟؟

    شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

    خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

    دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

    نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

    هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

    آخرش برسه به یه بن بست …

    تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

    اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

    به اون هم نمی تونه بگه…

    خبری از آسمون هم ندیده

    مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

    بهش محل هم نداده

    تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

    خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

    خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

    خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

    خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

    پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:حالا,دلت,سنگینی,بن بست,تنها,اشک,احساس,گناه,تنهایی,,
  • نمی هراسم

    هر که میخواهی باش

    این درد مشترک انسانهاست

    تو نیز

    روزی ساعتی لحظه ای

    احساس خواهی کرد که هیچ کس دوستت ندارد

    اگر آنروز امروز است و آن ساعت همین ساعت و آن

    لحظه همین الان

    بدان من دوستت دارم و از بیانش

    نمی هراسم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:نمی هراسم,همین,مشترک,انسان,احساس,,
  • تنهایی

    چه احساس بدیه وقتی بخوای عشق و محبت رو از کسی گدایی کنی

    چه احساس بدیه که کسی رو که با تمام وجودت دوسش داری تو بغل یکی دیگه باشه

    چه احساس بدیه غرورت رو به خاطر یکی بشکنی بعد بفهمی که دوست نداره

    خیلی سخته که احساس تنهایی کنی ولی نخوای کسی بفهمه

    چه احساس بدیه حس کنی مثل دارویی، فقط وقت نیاز ازت استفاده کنند

    چه احساس بدیه که ناراحت باشی و کسی نفهمه که ناراحتی

    چه احساس بدیه وقتی که خودت نباشی

    چه احساس بدیه...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:تنهایی,احساس,بغل,نیاز,خاطر,عشق,محبت,سخت,غرور,,
  • امرروزمیخواهم پا بگذارم براحساس

    باید چرید دراین بوستان واژهاراعلف هارا، شایدطروات سبزی

    ساقه های علف برکرختی قلم ما طراوت ببخشد

    ورول گردون قلم را بچرخاند به واژهای نیک

    امرروزمیخواهم پا بگذارم براحساس چمن وره سپاراندیشه ی

    سبزهستی شوم وبه ادرک زمین درک حیات بچشانم و

    بگویم آسمان به آ.غ.وش تومیل باریدن دارد......

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:اسمان,احساس,چمن,درک,علف,طراوت,ساقه,بوستان,اغوش,حیات,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    اینجا دنیای دیگری است

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا