یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

بی خوابی

نفسم بالا نمیاد تنم چه سرده

با منه ازم جدا نمیشه حتی واسه یه لحظه

رنگه زیبای خاطره های با تو بودن...

ببین با من چیکار کردی ببین دستام و روحم...

میلرزم مثله باد و بیقرارم شاهد مرگمم...

تویه فکرم ....فکره دستایی که هیچوقت لمسش از یادم نمیره هیچوقت

دستایی که دستایه غریبم رو گرفت محو گرماش شدم..

که یهو میون راه دیدم که تنهام گذاشته...

سراب بود انگار..

یه وقتی بهم گفتی دوستم داری ولی من از عمق وجودم عاشقه تو شدم

که آخرش غم دادی به دستم...

تصویر نازت روبروی چشمامه منو دیوونه میکنه یاد بویه خوبه لباست...

وقتی بغلش میکنم شالت رو میون دستام تن تو رو حس میکنم...

یهو اشکم جاری میشه رو صورتم و روبرومه عکسات...

هنوز هم زمزمه میشه تویه گوشه من حرفات...

صدات رو دارم بگو که باز میای دوباره...

نگو نمیشه روزگار اینه که اینا شعاره ...

سراغم رو نمیگیری و انگار تو منو فراموش کردی به راحتی...

نمی تونم تو قالب کلمه و حرف احساسم رو بگم که داره منو میبره تا پایه مرگ...

من به معنای تمام اسیر تو شدم...

تو کشیدی منو به صلیب فکری...

تویه هر گوشه این اتاق تاریک و دلگیر نشستم و گریه میکنم...

با اینکه سراغی از من نگرفتی زنگ زدم مادرت شاکی به شکلی

جوابم رو داد بهم گفت کافیه هری...

شکسته شد دله من مثله همیشه که من خواستم فقط حرفم رو بهت بگم ...

اگه بدونم شکسته من تو رو آروم میکنه من میشکنم واست تا دارم تو بدن جون...

یه حسه بدی دارم و چشمام می باره...

قرصی میخورم تا بتونم بخوابم و تو رو تو خواب ببینم ...

آخه خیلی دلتنگتم ...

 


 

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دلنوشته,غم,بغل,سراب,انگار,یهو,عکس,شعار,حرف,احساس,صلیب,تاریک,دلتنگ,
  • انگار همیشه پاسخم سکوت میشود

    چه فرقی میکند

    هر چقدر هم که من منتظرت باشم

    هرچقدر هم که بی تابی لحظه ها را

    با گریه و سکوت و این ساز فراموش شده پرکنم

    هرچقدر هم

    که خیال آمدن ات را

    با فال حافظ و غزل خوانی مهتاب

    روبرو کنم

    باز هم

    این چشمها می ماند این تاریکی شبها

    این درد و این همه اه کشیدنها

    انتهای راه حتی اگر طلوع هم باشد

    حسی می ماند به اینکه

    تومی آیی

    اما نه انگونه که باید می آمدی

    که انگار همیشه سهم من فراموش میشود

    که انگار همیشه پاسخم سکوت میشود

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:انتها,خیال,خیابون,طلوع,حافظ,غزل,انگار,سهم,پاسخ,فراموش,سکوت,تاریک,سهم,فراموش,,
  • چگونه شخصیت خود را دوست داشتنی کنیم؟

    اکثر ما دوست داریم دیگران دوستمان داشته باشند انگار زندگی بهتر می شود اینکه دیگران دوستمان داشته باشند یا نه کاملا به خودما بستگی دارد به اینکه چگونه رفتار می کنیم و چگونه با دیگران کنار می آییم خیلی وقتها آنطور که باید با مردم برخورد صحیح نداریم ما می گوییم می خواهیم دیگران ما را همین طور که هستیم دوستمان داشته باشند.

    این بدان معناست که ما کارهای را که باید انجام بدهیم نمی دهیم و قصد تغییر دادن راه و روش خود را نیز نداریم خیلی راحت می گوییم چرا نمی توانند من را همین طور که هستم بپذیرند و دوست داشته باشند؟

    واقعیت این است که برای انکه دوستمان بدارند باید دوست داشتنی باشیم.

    دوست داشتنی شدن کار زیاد سختی نیست برای شروع بهتر است وقتی با دیگران روبه رو می شوید لبخند بزنید و با روی باز با آنها صحبت کنید رفتاری دوستانه و صمیمی داشته باشید از مشکلات آنها با خبر شوید و سعی کنید درکشان نمایید و به احساساتشان توجه کنید.

    javahermarket

    بزرگ كه مي شوي ...

    بزرگ که می شوی


    غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند


    دردهایت نیز


    غافل از آنکه لبخندهایت را...


    در آلبوم کودکیت جا گذاشته ای

    شاید بزرگ شدن اتفاق خوبی نباشد ...
    حكايت من و تو؛

    هميشه كوشيده ام كه از من نرنجــي

    ولي تو انگار

    هميشه مرا به عمد مي رنجاني..!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:اتفاق,البوم,کودک,لبخند,حکایت,رنج,انگار,درد,غصه,غافل,شاید,اتفاق,,
  • آتش عشق

    امروز مانده ام در افکارم......در گیرم با رشته های زنجیره ی بند  بند وجودم..........

    اخر نمیتوانم باورش کنم که آتشی سوزناک بر قلبم  شعله ور کرد ومرا سوزاند ........

    صدایش کرده بودم که ای با مرام  خاموشم کن با سطلی از محبت.....

    با یه فرقون کوچیک از عشق .........

    اما انگار نمیشنوید خواستم سمعکی بهش بدهم اما دیگر نبود که صدایم را بشنود

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:فرقون,بمان,گذشت,خاموش ,افکار,انگار,صدا,
  • بودنم بسته به بودنت

    اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تا ابد مال منی ، حتی اگر نباشی ،

    حتی اگر مرا نخواهی

    تو نمیدانی وسعت عشقم را ، چگونه آهسته بگویم وقتی نمیشنوی

    صدای فریادم را...

    لحظه های نبودنت تصویریست از یک شب بی ستاره ،

    از آن شبهایی که بی قرارتر از دلم دلی بی تاب نیست ،

    بدان قدر دلی را که مثل آن در پی عشقش نیست!

    تو نمیدانی به خاطرت با گذر زمان از همه دنیا میگذرم ،

    تا برسد به لحظه ای که دیگر هیچ فرصتی برای در کنار تو بودن نمانده باشد ،

    آنگاه عشقت را با خودم به آن دنیا خواهم برد ،

    تا به ساکنان آن دنیا نیز ثابت کنم که بدجور عاشقت هستم...

    تمام وجودم به تو وابسته است ، بودنم به بودنت بسته است ،

    نشکن دلم را که این دل خسته است!

    منی که اینجا زانو به بغل گرفته ام ،آرزوی در آغوش کشیدن تو را دارم ،

    منی که تنها تو را دارم...

    چشمانم را میبندم و تو را در کنارم تصور میکنم ، ای کاش رویا نبود ،

    ای کاش دلم اینک در این لحظه ی پر از دلتنگی تنها نبود...

    انگار از همان آغاز ،آغاز من بوده ای ، نفسهای عشق را به من داده ای،

    تا از تو به عشق برسم، تا از عشق دوباره به تو برسم...

    اینکه تو را در قلبم احساس میکنم ، اینکه عشقم هستی به داشتنت افتخار میکنم ،

    همین برایم زیباست ، دنیا را بی خیال ، تمام زیبایی ها در وجود تو پیداست!

    نگیر از قلبم بودنت را که قلبم از تپش می افتد ،

    نگیر از من گرمی دستانت را که وجودم یخ میزند

    اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تو جزئی از وجودمی،

    تو نیز باور کن این عشق جاودانه را...

    نویسنده: مهدی لقمانی

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:تصور,عشق,جاودان,مهدی لقمانی,باور کن,قلب,تپش,زیبا,عشق,اغاز,انگار,ساکنانگذر زمان,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    بی خوابی

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا