یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

این شعر را همین حالا بخوان

این شعر را همین حالا بخوان

وگرنه بعدها باورت نمی شود

هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم

همین حالا بخوان

این شعر را که ساختار محکمی ندارد

و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد

هربار گریه می کنم

و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نخواهد بود

که عاشقت شدم

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,پیراهن,شانه,فصل,عاشق,شعر,باور,دیوانه,ساختار,
  • دور نشو

    من آرزومند دهانت هستم ، صدايت ، مويت

    دور نشو
    حتي براي يك روز
    زيرا كه …
    زيرا كه …
    - چگونه بگويم –
    يك روز زماني طولاني ست
    براي انتظار من
    چونان انتظار در ايستگاهي خالي
    در حالي كه قطارها در جايي ديگر به خواب رفته اند !

    تركم نكن
    حتي براي ساعتی
    چرا كه قطره هاي كوچك دلتنگي
    به سوي هم خواهند دويد
    و دود
    به جستجوي آشيانه اي
    در اندرون من انباشته مي شود
    تا نفس بر قلب شكست خورده ام ببندد !

    آه !
    خدا نكند كه رد پايت بر ساحل محو شود
    و پلكانت در خلا پرپر زنند !

    حتي ثانيه اي تركم نكن ، دلبندترين !
    چرا كه همان دم
    آنقدر دور مي شوي
    كه آواره جهان شوم ، سرگشته
    تا بپرسم كه باز خواهي آمد
    يا اينكه رهايم مي كني
    تا بميرم !

    javahermarket

    شبــــها دست روی موهات بکشم



    یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

    مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

    یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

    به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

    یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

    کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

    یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

    چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

    یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟

    هر یکیمون برای اون یکی درست مثه فرشته شه

    یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

    یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

    یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟

    دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

    یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟

    درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

    یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟

    تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟

    یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

    میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

    یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

    یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,زیبا,جالب,شعر,ناب,فرشته,خوشبختی,راحت,دیونه,عاشق,تولد,کلام,دفتر,طلسم,خدا,
  • اين دل...

    اين دل
    جز بر تو عاشق نشد
    كليد اين دل
    در دستان تو بود
    پيشتر ها
    بازش كردي
    باهمان نوشته ها
    كلامها
    حرفها
    ...
    اين دل
    رنجهايي دارد اما
    در عشق
    يكه تاز است
    مهرتو را دارد
    و تو را هزاران بار بيشتر از اتفاق تو
    كشف كرده است
    اين آغ.ش جز تو هيچ چيزي را در بر نميگيرد..
    به گوشه هاي من كه ميرسي
    با تامل قدم بردار
    تو با چراغي از مهر
    با ب.سه اي از عشق
    و با دستي كه هميشه محكم ميماند
    درها را ميگشايي
    تو پنهان درون مرا در ميابي
    من
    تمام اين خالي را براي تو نگه داشته ام
    ساليان بسياري بايد
    تا كه بر دروديوارش بياويزيم تمام عكسهاي مشترك
    خاطراتمان را
    بودنمان را
    ...
    به يكه بودنت شك نكن
    تو اسير قلب من شدي
    و
    من رهاي آغ.ش تو...

    javahermarket

    تو فراموش نخواهي شد

    از خانه به سوي زمان
    در حركتم
    قرار بود
    در باران هميشه يادمان بيايد كه ما
    مهري به دل بستيم
    كه از سرشت عشق
    شگفتي آفريد...
    اما نميدانم چرا آنقدر باران امد
    تا كه كشته هايمان را آب برد
    ديگر نه از گندم سرزمين من خبري هست
    نه از آفتاب گرم مهرتو
    من
    اينجا در حركتي ديوانه وار
    دلزده از تمام رحمت ها
    بازهم نقش تو را پررنگ تر از هميشه
    به تصوير ميكشانم
    من ساقه اين گندمهاي به آب نشسته را
    همچنان داس ميزنم...
    تو ميتابي من
    اما
    زميني ديگر ندارم.
    آري خوب من:
    تو فراموش نخواهي شد
    نمور و تاريك
    ايستاده در گوشه اي
    نشاندمت
    تا كه
    هزاران حلقه عهد را در باران
    رها كنم
    از خيال وسوسه
    از ياد مهر...شگفتی.افرید.سرزمین.افتاب.باران

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,زیبا,شعر,گندم,رنگ,میتا,فراموش,حلقه,عهد,خیال,وسوسه,,
  • بيا از غم شكايت كن

    بيا از غم شكايت كن
    كه من هم درد تو هستم
    بيا شكوه از دل كن
    كه من نازك دلي خستم
    ..به توست خطاب من
    نازنينم:
    دلگير مباش
    از رفتنش
    از ماندنت
    از دردهايت
    هزاران بار مدارا را نواختم
    و بسيار گريستم..
    ميداني
    مراهم ببخش
    نميداني گاه كه عاشق ميشوم
    از خودم دلگير ميشوم
    گاه اگر از تو چيزي فراي بودنت و همراهيت ميخواهم
    مرا ببخش
    عاشق خودخواه است
    خاصيتش اين است
    نيازمند است
    دلم ميخواهد چون هوايي تازه برايت باشم
    بيايي نفس تازه كني
    آرامشي برگيري
    دوست دارم بداني كه تا چه حد براي دلت و براي دلم
    براي سكوت و دلتنگي هايش
    براي تمام دردهايش
    براي همه اين تنهايي
    .....
    واژه دوستت دارم را
    نواختم.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,زیبا,عاشق,فراموش,نیازمند,نفس,تازه,خودخواه,دل,ارامش,دلتنگی,سکوت,ببخش,,
  • ميدانم حرف هايي در دلش مانده

    با وجود خستگيم
    اما رفتم به ديدارش
    سرد بود
    قبل بارش برف را مي گويم
    از تكان گوشه هاي شالم خوشم مي امد
    مثل هميشه دير امد
    دستهايم را از روي شرمندگي فشرد
    انگشتانش را فشردم
    بالبخند راه افتاديم
    ميدانم حرف هايي در دلش مانده
    فقط بايد يخش را آب كنم
    آنگاه خود جاري گفتن ميشود..
    يك جاي دنج و آرام
    پراز تكه هاي آينه هاي رنگي
    با شمع هايي روشن
    و يك ميز با دو صندلي در انتظار...
    با ذوقي كودكانه ميگويد:
    چقدر زيباست رها اينجا
    دوستش دارم..
    ميخندم.
    كمي ميگذرد
    قهوه اش را كه مينوشد گرم ميشود
    و حرفها گفته ميشود
    گوش ميدهم
    گوش ميدهد
    گاه رها شدن از دست نفرت سخت است
    و گاه ببخشش سخت تر
    نميدانم چه سري ست اما كلماتين كه جادو ميكنند شديد
    قدرتي دارند وصف ناپذير
    و درك اتفاقاتي وراي باور...
    پايان حرفهايمان
    احساس ميكنم كه
    چقدر خدارا دوست دارم
    كه به من فرصت همراهي با يك دوست را ميدهد
    دوستي كه خلوتش را ميتواند به من بگويد و من در ميان حرفهايش روشنتر ميشوم
    ميفهمم كه او به من دوباره درسي داده است
    و خداوند دوباره يادم آورده است...
    عهدش را فراموش نكرده است..
    و من هزاران بار بيشتر
    از
    احساس عشقي كه در قلبم جاي دارد
    خرسندم

    javahermarket

    اين حرف ها كه ميگذرند..

    فضا مملو بود از شيك پوشان
    بوي دود
    بوي عطر
    بوي پول
    و موسيقي گوش خراش
    از سمفوني سر سام آور
    بعد مرتب ميزها از بشقابهاي گوناگون پر ميشد
    لبها همه در ابهتي غرور آميز بازو بسته ميشد
    همه در پشت پولهايشان
    آدمهايي معتبر بودند
    با ابهت
    ترس آور
    و مرتب
    كساني كه گرد ميز مي چرخيدند و
    سرويس ميدادند
    يك دست به پشت و در دستي ديگر كاغذي ودستمالي و بدون لبخند
    محكم و جدي
    ميپرسيدند
    نيازي نداريد؟
    ميخواستم بگويم:
    شما در تنفس مداوم اينجا
    مسموم نميشويد؟
    يادم نميايد بحث هاي سر ميز را
    اين نشستهاي هميشگي را
    من فقط به تماشا رفته بودم
    همه شان از درون از هم مي ترسيدند
    همه شان با تمام غرورشان
    خالي بودند..
    قلب من
    بيشتر از هميشه
    وقتيكه اينجاهاست
    تنها تر ميشود
    موهايم را به كنار ميزنم
    و نگاهم به دوريست كه تو در آن نشسته اي
    آري
    من دلم تنگ توست
    اين حرف ها كه ميگذرند..

    javahermarket

    به راستي كه تو راست ميگويي...

    من
    با قلبم كنار پرنده ها سكوت ميكردم
    گاهي اين سكوت
    يك روز طول ميكشيد
    و مبدل به تنهايي و عزلت ميشد
    تنهايي اينطور بود
    اول شعله اي ميزد
    بعد ناگهان مبدل به خاكستر خيلي سردي ميشد
    يك روز در روشنايي گفتم
    به راستي من از اينهمه اتفاقات در قلبم خسته ام
    تو در باران به من گفته بودي
    همه اين اتفاقات
    روزي مبدل به يك منظومه خواهد شد
    ..
    كاغذهاي سفيد و مداد هاي تراشيده شده
    و در صفحه اول
    :
    به راستي كه تو راست ميگويي...

    javahermarket

    تا من از سفر برگردم

    عشق
    آخرين كلمه اي بود
    كه به شاخه هاي درخت انار مانده بود
    ما تا سحر دويديم
    تا به درخت انار رسيديم
    و عشق را از درخت انار جدا كرديم
    تا به درخت انار رسيديم
    انارها شكسته بودند.
    اما صبح
    از كلمه عشق آغاز شد..
    بارها شب هاي شكفته را
    در كلمه عشق
    در آسمان
    پس از رنگين كمان ديده بوديم
    در سرنوشت
    كلمه عشق
    اتفاقي نمي افتد
    ما يك بار در عمرمان
    فقط يك بار گفته بوديم..
    پي از رنگين كمان گفته بوديم:
    برگ ها را از خيابان جمع كنيد
    و در آلبوم بچسبانيد
    تا من از سفر برگردم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,زیبا,البوم,سفر,اتفاق,شب,کلمه,انار,درخت,سحر,عشق,سحر,رنگین کمان,سفر,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا