یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

کـاش مـی‌مـردم نـمـی‌دیـدم به چشم

قــاصــدی کــو تــا فــرسـتـم سـوی تـو

غـــیـــرتــم آیــد کــه بــیــنــد روی تــو

مــرده بــودم زنــده گــشــتـم بـامـداد

کـــامـــد از بـــاد ســحــرگــه بــوی تــو

کـاش مـی‌مـردم نـمـی‌دیـدم به چشم

ایـــن دل افــتــد دور از پــهــلــوی تــو

دل شــده از جــفــت ابــروی تـو طـاق‌

زان پـریـشـان گـشـته چون گیسوی تو

عـاقـبـت کـردی بـه یـک زخـمم هلاک

آفـــــریــــن بــــر قــــوت بــــازوی تــــو

مــی کـشـد پـیـوسـتـه بـر روی تـو تـیـغ

ســخــت بـی‌شـرمـسـت ایـن ابـروی تـو

قــبــلــلــهٔ جــان مــنــی پــس‌ کــافــرم

گـــر نــمــایــم روی دل جــز ســوی تــو

عـهـدکـردم تـا بـرون خـسـبـم ز بـنـد

مــی‌‌کــشــد بــازم کــمــنــد مــوی تــو

مـن اگـر تـرسـم ز چشمت باک نیست

شـــیـــر نــر مــی‌تــرســد از آهــوی تــو

گــر بــدانــم در بــهــشــتــم مــی‌بـرنـد

کــافــرم گــر پــا کــشــم از کــوی تــو

من‌ چه حد دارم که غلمان را ز خلد

مـــی‌فـــریـــبــد نــرگــس جــادوی تــو

پـــای قــاآنــی رســد بــر ســاق عــرش

گـــر نـــهـــد ســـر بــر ســر زانــوی تــو

javahermarket

ميدانم حرف هايي در دلش مانده

با وجود خستگيم
اما رفتم به ديدارش
سرد بود
قبل بارش برف را مي گويم
از تكان گوشه هاي شالم خوشم مي امد
مثل هميشه دير امد
دستهايم را از روي شرمندگي فشرد
انگشتانش را فشردم
بالبخند راه افتاديم
ميدانم حرف هايي در دلش مانده
فقط بايد يخش را آب كنم
آنگاه خود جاري گفتن ميشود..
يك جاي دنج و آرام
پراز تكه هاي آينه هاي رنگي
با شمع هايي روشن
و يك ميز با دو صندلي در انتظار...
با ذوقي كودكانه ميگويد:
چقدر زيباست رها اينجا
دوستش دارم..
ميخندم.
كمي ميگذرد
قهوه اش را كه مينوشد گرم ميشود
و حرفها گفته ميشود
گوش ميدهم
گوش ميدهد
گاه رها شدن از دست نفرت سخت است
و گاه ببخشش سخت تر
نميدانم چه سري ست اما كلماتين كه جادو ميكنند شديد
قدرتي دارند وصف ناپذير
و درك اتفاقاتي وراي باور...
پايان حرفهايمان
احساس ميكنم كه
چقدر خدارا دوست دارم
كه به من فرصت همراهي با يك دوست را ميدهد
دوستي كه خلوتش را ميتواند به من بگويد و من در ميان حرفهايش روشنتر ميشوم
ميفهمم كه او به من دوباره درسي داده است
و خداوند دوباره يادم آورده است...
عهدش را فراموش نكرده است..
و من هزاران بار بيشتر
از
احساس عشقي كه در قلبم جاي دارد
خرسندم

javahermarket

به غریب آشنا

ای رهگذر ناآشنا،صدایت را شنیدم. هنوز هم میشنوم ودل ازین ندا غرق در نشاط دارم.آیاتو پرنده ای نواگر ی یا فقط آوائی هستی که در آسمان بیکران سرگردان است؟ بااینکه تو در نغمه دلپذیر خودجز وصف نور خورشید وگل نمیکنی،نمیدانم چرا نغمه تو برای من داستانی حکایت میکند که سراسر آن با رویاهای دورودراز آمیخته است . ای نوید بهار،تو برای من رهگذری ساده نیستی،وجودی نامرئی هستی.صدائی دلپذیر هستی.رازی پنهان هستی.صدائی هستی که من در روزهای دوران کودکی خود بدان گوش فرا میدادم وبه شنیدن آن در میان درختان ،در روی بوته های گل، در آسمان پهناور ،مشتاقانه جستجوی ترا میکردم.بارها برای یافتن تو در جنگلها وچمنزارها سرگردان شدم ، اما هرگز ترا که آرزو وعشق ومایه امید من بودی ،نیافتم.اکنون دوباره گوش به نغمه تو فرا داده ام. دوباره روی چمنها دراز کشیده ام وآنقدر به ترنم های تو گوش میدهم که بتوانم دوباره خودرا در روزگار دلپذیر کودکی احساس کنم. ای غریب آشنا ،ازپرتو وجود تو این دنیای تلخ ،برای من باز بصورت سرزمین جادوئی رویا وخیال در آمده.بصورت آن دنیایی درآمده که گوئی ازروز ازل تنها برای تو ساخته اند.ا،صدایت را شنیدم. هنوز هم میشنوم ودل ازین ندا غرق در نشاط دارم.
آیاتو پرنده ای نواگر ی یا فقط آوائی هستی که در آسمان بیکران سرگردان است؟
بااینکه تو در نغمه دلپذیر خودجز وصف نور خورشید وگل نمیکنی،نمیدانم چرا نغمه تو برای من داستانی حکایت میکند که سراسر آن با رویاهای دورودراز آمیخته است .
ای نوید بهار،تو برای من رهگذری ساده نیستی،وجودی نامرئی هستی.صدائی دلپذیر هستی.رازی پنهان هستی.صدائی هستی که من در روزهای دوران کودکی خود بدان گوش فرا میدادم وبه شنیدن آن در میان درختان ،در روی بوته های گل، در آسمان پهناور ،مشتاقانه جستجوی ترا میکردم.
بارها برای یافتن تو در جنگلها وچمنزارها سرگردان شدم ، اما هرگز ترا که آرزو وعشق ومایه امید من بودی ،نیافتم.
اکنون دوباره گوش به نغمه تو فرا داده ام. دوباره روی چمنها دراز کشیده ام وآنقدر به ترنم های تو گوش میدهم که بتوانم دوباره خودرا در روزگار دلپذیر کودکی احساس کنم.
ای غریب آشنا ،ازپرتو وجود تو این دنیای تلخ ،برای من باز بصورت سرزمین جادوئی رویا وخیال در آمده.
بصورت آن دنیایی درآمده که گوئی ازروز ازل تنها برای تو ساخته اند

javahermarket

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.ir

یک نفس تا خدا

کـاش مـی‌مـردم نـمـی‌دیـدم به چشم

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا