یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

بهترین باش........

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی،بوته ای در دامنه ای باش،

ولی بهترین بوته‌ای باش كه در كناره راه می‌روید.

اگر نمی‌توانی بوته‌ای باشی،علف كوچكی باش و چشم‌انداز كنار شاه راهی

را شادمانه‌تر كن.......

اگر نمی‌توانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش،

ولی بازیگوش‌ترین ماهی دریاچه!

همه ما را كه ناخدا نمی‌كنند، ملوان هم می‌توان بود.

در این دنیا برای همه ما كاری هست كارهای بزرگ،

كارهای كمی كوچكتر و آنچه كه وظیفه ماست،

چندان دور از دسترس نیست.

اگرنمی‌توانی شاه راه باشی،كوره راه باش،

اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش،

با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند.

هر آنچه كه هستی، بهترینش باش..........

javahermarket

خدایا...

خدایا!کاش آنقدر بزرگ بودم که می توانستم دستهای تو را که برای دوستی دراز شده بود بگیرم،لمس کنم و ببوسم!کاش دستهای تو لمس کردنی بود


کاش می توانستم سرم را در آغوش تو که مهربانتر و گرمتر از آغوش مادر است بگذارم و زار زار گریه کنم؛برای خودم،برای تمام کارهای بدی که کردم ،برای تمام شبهایی که با ستاره های آسمانت قهر بودم؛ برای تمام وقتهایی که یادم رفت آسمان آبی است. که یادم رفت شقایق چه رنگی است؟


خدایا! مرا ببخشای به خاطر همه ی روزهایی که پروازنکردم و مثل کبوترهای تو در آسمان آبی تو اوج نگرفتم؛غرق نشدم و گم نشدم


خدایا! دستم را بگیر! اگرتو نگیریشان، من می افتم، می شکنم و می میرم


خدایا! دوستت دارم.آنقدر که...اصلا چرا بگویم؟! خودت بهتر می دانی


پس


شب به خیر خدای مهربان من


: بگذار باز هم بگویم


دوستت دارم ؛ دوستت دارم ؛ دوستت دارم

javahermarket

دلتنگی...

چه قدر امروز دلم تنگ است

چه قدر امروز دلم تنگ است و

آسمان وسیع رویاهای من غمگین می بارد

چه قدر امروز دلم پر از قطره های باران است و می خواهد

قطره اشکهایش را حواله ی کوچه های شهر کند

چه قدر دلم می خواهد زیر ناودانهای تهی از آشیانه هر پرنده بایستم

چه قدر دلم می خواهد هوار برکشم داد بزنم

چه قدر امروز بـاران تند می بارد .



خدایا چقدر جاشون خالیه ، صدای تک تکشون رو میشنوم

درد مزخرفیه که درمون نداره

javahermarket

دلتنگی...

چقدر دلم برای خودم تنگ شده برای تمام لحظه های بچگی ام تنگ شده
برای فوتبال بازی کردن های توی کوچه برای ایستادن توی دروازه و گل کوچیک
برای زانوهای سوراخ شده ی شلوارهای بچگی !
برای وقتایی که مجبور بودیم بخوابیم ولی خوب و اساسی میزدیم به کوچه
برای وقتایی که از مدرسه اومده و نیومده دلمون هوای بچه محل هارو میکرد و دبدو که رفتیم !برای یه عصر زمستونی و یه چای داغ و یه عصرونه درست و حسابی برای تمام دغدغه هاو استرس های بچگی دلم لک زده .
گاهی میگم حیف شد بزرگ شدیم .
چقدر لحظه های قشنگی بودند که از دست رفتند
حالا که مثلا بزرگ شدیم نمیشه دیگه روی جدول های کنار خیابون تعادلی راه رفت . اخه بزرگ شدیم مجبوریم تمام شور و شوق بچگی هارو ببوسیم و بزاریم کنار چون زشته وای چقدر زود گذشت .

بزرگ شدیم با یه دنیا دغدغه هایی که نمیدونیم چیکارشون کنیم
با یه دنیا امید و ارزو هایی که معلوم نیست چی میشن و باید چیکارشون کرد
کاش هیچ وقت بچگی هام تموم نمیشد
این روزها هرچی بزرگتر میشم بیشتر از دنیای ادم بزرگها میترسم
اره میترسم . از بزرگ شدن خسته شدم میخوام برگردم به سالهای سال پیش من از بزرگ شدن خسته شدم
من این دغدغه هارو دوست ندارم
میخوام برگردم
بچگی هرچی که بود ...
واقعا بچگی چی بود ؟

javahermarket

چقدر نوشتن خوب است...

چقدر نوشتن خوب است درست مثل بالا اوردن میماند اما کاش میشدستمالی برداشت و دهان را به آن چشباند و تمامی دلتنگی های درون را روی سپیدی اش بالا ارود این روزها دلم پر شده است درست مثل اتوبوسی که جای نشستن مسافر نداردو درون من جای نشستن غصه هایم را ندارداما نمیدانم این غصه های لعنتی از کجا اینهمه بلیط گیر اورده اند ؟هوا اینجا بسیار بارانی ست باریدن زیباست مثل اشک ریختن میماند انگار دل اسمان هم از اینهمه دلتنگی پر شده بود یا شاید کسی آن بالا دارد خودش را میشوید یا شاید دلش را یا شاید سرنوشت کسی را اب میدهند تا غصه هایش رشد کنند درختی شوند و ریشه هایش همه زمین را بگیرد درست مثل گناه آدم و حوا که ریشه های جهنم ما را محکم کردکاش آدم تنها بود درست مثل تنهایی عصر روزهای جمعه تنهایی ها از رسوایی ها بهترند وقتی تنها میشوی فقط دلت میگیرد چند قطره اشک که بریزی همه چیز صاف میشود درست مثل روزهای بارانی اما وای به روزی که رسوا شوی رسوا که شوی دیگر نمیشود کاری کرد من یکبار رسوا شدمنه ، دروغ گفتم !من فقط یکبار رسوا نشدم دلم سخت هوای خندیدن دارد وقتی میخندم از خنده هایم خنده ام میگیرد و این خودش غنیمتی است در این روزهای بی لبخند اصلا نمیدانم چه میخواهمباز کاغذ دیدم و باز سکوت و باز قطره های باراندلم هوایی شده اما زیر این باران که نمیشود جایی رفت تمامی گودال های شهر را اب گرفته است میترسم پایم روی یکی از این گودال ها جا بماند و انوقت با سر زمین بخورمو تمام تنم خیس شود و لباسهایم اب بروند و برایم کوچک شوند درست مثل بزرگ شدنراستی نکند به ما دروغ گفته اند ؟شاید ما بزرگ نشده بودیمشاید لباسهای ما کوچک شده بودند !!!!وای !!!به همین راحتی فریب خوردیم میبینی ؟فریب خوردن چقدر اسان است .
مثل آب خوردن میماند اما این روزها آب هم به راحتی از گلویمان پایین نمیرود
انگار راهشان را گم کرده اند چقدر حرف میزنم !باید اندکی عمل کنم
باید این تومار سرد مغزی ام را عمل کنم اونوقت راحت یک گوشه ای بنشینم و یک فنجان چای داغ بخورم آخ! چای داغ دلم هوای نوشیدن دارددور میزی که من باشم و اودرست مثل فیلم های عاشقانه روبروی هم بنشینیم و از هم خجالت بکشیم و آنقدر در دلمان سکوت کنیم تا بالاخره یکی مان به ان دیگری بگوید که دوستش دارد!دوست داشتن درست مثل یک فنجان چای داغ میماند
در جایی خوانده بودم که دوست مثل یک فنجان چای داغ در یک روز سرد زمستانی است من از چای شدن خوشم نمی اید دوست دارم قهوه باشم
که هر کسی که دلش خواست مرا با همه تلخی ام سر بکشد و چقدر بدم میاید از کسانی که به ذائقه شان احترام میگذارند و مرا با یک پیمانه شکر شیرین میکنند اصلا از قهوه شدن هم منصرف شدم !از شیرینی اجباری همیشه میترسیدم اصلا نمیدانم دوست دارم چه باشم باز درون ذهنم هیاهو شده است مثل شلوغی های شبهای عید میماند هر کسی میاید و میرود یکی میخندد یکی ...وای که من چقدر از آن یکی بدم میاید نمیخواهم حتی اسمسش را هم به یاد بیاورممیترسم از میان این صفحه بزند بیرون یقه ام را بچسبد و من باز مثل احمق ها سکوت کنم و بعد از این سکوت بیجا یا شاید بجا
پشیمان شوم باید زود جمع کنم تا سر و کله اش پیدا نشده است.

javahermarket

دوست دارم....

پرسید چقدر مرا دوست داری ؟سکوتی کردم .

چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ..

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران * دوستت دارم * .

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی * دوستت دارم * . . .

من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم

به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم * .لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .

آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...

به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم * .

من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ...

به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .

به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی

به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ...

ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها * دوستت دارم * .

پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟ این بار او سکوت کرد .

و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...

اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...

و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست

*دوستت دارم* .

javahermarket

سوال ؟!

دیشب باران بود

هوس قدم زدن زیر باران مرا برد به خیابان شهرمان .

دلم در این هیاهو سکوت می خواست .

می خواستم بروم به همان مکانی که همیشه می روم .

همان بارگاهی که دل پر آشوبم را آرام میکند اما نشد ،نطلبید...



...



از خودم پرسیدم : از من در این اینجا و در این لحظه برای سرای باقی

چه چیزی می ماند ؟!

قدم زدنم ؟!

نگاه کردنم ؟!

حرف زدنم ؟!

نفس کشیدنم ؟!

خیس شدن زیر باران ؟!

آرزوهایم ؟!

و یا آنچه به آن می اندیشم و فکرم ؟!

javahermarket

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

بس كه جفا ز خار وگل ديد دل رميده ام

همچو نسيم از اين چمن پاي برون كشيده ام

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد

گشت بلاي جان من عشق به جان خريده ام

حاصل دور زندگي صحبت آشنا بود

تا تو ز من بريده اي من ز جهان بريده ام

تا به كنار من بودي بود به جا قرار دل

رفتي ورفت راحت از خاطر آرميده ام

تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو

تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام

چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون

اي گل تازه ياد كن از دل داغديده ام

يا ز ره وفا بيا يا ز دل رهي برو

سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام

javahermarket

عشق یعنی...

عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختنها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر
عشق یعنی قلبی آماج خطر
عشق یعنی تو بران از خود مرا
عشق یعنی باز می خوانم تو را
عشق یعنی بگذری از آبرو
عشق یعنی کلبه های آرزو
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
عشق یعنی انتظار یک سلام
عشق یعنی دستهایی رو به دوست
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
عشق یعنی سروهای سربلند
عشق یعنی خارها هم گل کنند
عشق یعنی تو بسوزانی مرا
عشق یعنی سایه بانم من تو را
عشق یعنی بشکنی قلب مرا

javahermarket

همسفر

تو از كدوم قصه اي كه خواستنت عادته
نبودنت فاجعه بودنت امنيته
تو از كدوم سرزمين تو از كدوم هوايي
كه از قبيله ي من يه آسمون جدايي
اهل هرجا كه باشي قاصد شكفتني
توي بهت و دغدغه ناجي قلب مني
پاكي آبي يا ابر نه خدايا شبنمي
قد آغوش مني نه زيادي نه كمي
منو با خودت ببر اي تو تكيه گاه من
خوبه مثل تن تو باتو همسفر شدن
منو با خودت ببر من به رفتن قانعم
خواستني هرچي كه هست تو بخواي من قانعم
اي بوي تو گرفته تن پوش كهنه ي من
چه خوبه با تو رفتن رفتن هميشه رفتن
چه خوبه مثل سايه همسفر تو بودن
هم قدم جاده ها تن به سفر سپردن
چي مي شد شعر سفر بيت آخري نداشت
عمر كوچ من و تو دم واپسين نداشت
آخر شعر سفر آخر عمر منه
لحظه ي مردن من لحظه ي رسيدنه

javahermarket


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.ir

یک نفس تا خدا

یک نفس تا خدا

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا