یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

ما آمدنی به رنگ رفتن داريم


ما خلوت رخوت زده ی مردابيم
تصوير سراب تشنگی در آبيم

عالم کفنی به وسعت بی خبری است
ای خواب تو بيداری و ما در خوابيم





هستی نفس ساعت سرگردانيست
در ثانيه ها دلهره ی پنهانيست

تسبيح قيامت است در دست زمان
هر دانه ی آن جمجمه ی انسانيست



ما ريشه ی لحظه های بی بنياديم
ما خاک عبور نا کجا آباديم

ما فلسفه ی گذشتن از خويشتنيم
باديم و اسير هرچه بادا باديم



چون باد هوای کوی و برزن داريم
پيراهنی از عبور بر تن داريم

هر جاده قدم قدم تورا می گويد
ما آمدنی به رنگ رفتن داريم



ای کاش حديث کوچ باور می شد
ديواره ی هرقفس پر از در می شد

من مانده ام و خيال پروازی سبز
ای کاش شبی دلم کبوتر می شد



ما وقت نگاه را دمی دانستيم
از دانش چشم تر کمی دانستيم

گژتابی دست ها و بی مهری سنگ
ما آينه بوديم و نمی دانستيم



در حنجره ام شور صدا نيست رفيق
يک لحظه دلم ز غم جدا نيست رفيق

بگذار که قصه را به پايان ببرم
آخر غم من يکی دو تا نيست رفيق

javahermarket

عشق و وفا

عشق و وفا ، گلی ست زیبا که در بهار آشنایی می شکفد و خود نمایی می کند.

عشق ، پرنده ایست زیبا ، که بر شاخسار دل هر کس ممکن است لانه کند. چه فقیر ، چه غنی.

عشق ، چون نسیمی ست که بر روی دشتهای خشکیده دل انسان می وزد و طراوت را دوباره به آن باز می گرداند.

و عشق ، یک ابتلاست و این تو نیستی که عاشق می شوی بلکه تو فقط به عشق مبتلا می شوی.

 ولی این گل زیبا ، خزانی نیز بدنبال دارد و این پرنده زیبا و خوش صدا همیشه در این لانه نمی ماند و این نسیم همانگونه که وزدید ، همانگونه نیز خواهد رفت.

پس هنگامیکه نسیم عشق وزید ، به آن تن بسپار و شادمانی کن و آن هنگام که رفت ، تنها بگو : خدا نگهدار.

عشق را نمی توان برای همیشه در قفس نگه داشت. عشق پرنده ایست آزاد و رها که اگر آن را در قفس بندازی ، دیگر نمی خواند. عشق هر کجا که خود را آزاد ببیند می ماند و عشق آنجا به فکر فرار و گریز می افتد ، که خود را در قفس ببیند و عشق طاقت قفس را ندارد. بگذار عشق آزادانه بیاید و هر گاه که خواست برود. درب قفس را باز بگذار. اگر عشق خود بخواهد ، می ماند و اگر نه......آواز و پرواز پرندگان در آزادی و آسمان زیباست ، نه در گنج قفسی محصور.

عشق اگر برود غمناک است ولی گناه نیست. عشق اگر آمد ، خوشحال باش و اگر رفت ، به او بگو : " ای عشق می روی؟؟؟ برو . به سلامت. خدا پشت و پناهت. برو ولی دلم برایت تنگ می شود."

مهم نیست معشوق تو می آید و می رود. مهم این است که تو دلی پر از مهر داشته باشی. مهم این است ، که علی رغم بی وفایی معشوق ، آتش عشق تو همچنان گرم و روشن بماند. شاید دیگری به گرما و نورش محتاج باشد.

حق هر کسی است که در یک روز برفی و سرد ، اگر صدای پای خسته و رنجوری را پشت دیوار قلبش شنید ، درب را به رویش بگشاید. مهم نیست که او کیست. مهم آن است که او بهانه ایست تا آتش عشق در نهاد تو خاموش نگردد. هر چند او نیز ، هنگامی که گرم شد و جان دوباره ای گرفت ، تو را متهم کند و کوله باری از غم در آنجا جای بگذارد و تو را نیرنگ باز و هزار چهره بخواند.

ولی تو به خود و قلبت مطمئن باش و بدان که زندگی همیشه جاریست و در حال تغییر. عشق ها و معشوق ها همانند جاده ها هستند که گاه به هم نزدیک می شوند و گاه از هم دور. فقط یه راه است که ثابت است و مستقیم و آن راه مرگ است.

پس همیشه عاشق بمان. و عشقت را چون ابری ساز که بی منت بر معشوق ببارد و او جان بگیرد. رشد کند و زیبا شود.

و همیشه بگو :

دلم را گندم می کارم.

دیدگانم را جویباری می سازم

دیگر هیچ کبوتری بی دانه نخواهد ماند.

دیگانم را ابری می سازم

تا پیوسته ببارد.

دیگر کویری بر زمین نمی ماند.

سینه ام را اقیانوسی می سازم.

دیگر هیچ ماهی از تشنگی نخواهد مرد 

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:گل,زیبا,عشق,اتش,برف,مرگ,خسته,دلتنگی,جاده,زیبا,کبوتر,سینه,اقیانوس,تشنگی,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    ما آمدنی به رنگ رفتن داريم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا