یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

اما تو باور نکن

سلام ، حال همه ی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . . با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد ، نه این دل ناماندگار بی درمان . . . تا یادم نرفته است بنویسم : حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود ، می دانم همیشه حیات آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است ، اما تو لاقل حتی هر وهله ، گاهی ، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست . . . از نو برایت می نویسم:


حال همه ی ما خوب است اما

تــــــو باور نکن . . . .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:سلام,حال,همه,ما,خوب,تو,باور,نکن,وهله,گاهی,انعکاس,تبسم,رویا,باران,شقایق,
  • روزه ی دلتنگی

    بغض غریبی در میان بیت ها جاری است، می فهمی؟

    وقتی اسیر غصه ای ، لبخند اجباری است، می فهمی؟

    آبی ترین بودم میان وسعت چشمت، ولی حالا

    پرپر زدن در این قفس از روی ناچاری است می فهمی؟

    وقتی كه در رویای من قاب تو خالی شد ندانستم

    تصویرهای ِ زندگی، كابوس بیداری است! می فهمی؟

    من با تو هستم تا همیشه، تو بدون من .... نه ممكن نیست

    این عشق بی فرجام هم نوعی ‌خودآزاری است، می فهمی؟

    تا سد شدی، بر اشتیاق ِ روزهای رفته از دستم

    دریای پشت پلكها، دیوان اشعاری است، می فهمی؟

    شوری به پا كن در میان دفترم موجی خروشان باش

    وقتی نباشی هر غزل هر واژه تكراری است،‌ می فهمی؟

    من روزه ی دلتنگی ام را با تبسم های تو وا می كنم

    پس " رَبَنّایَت " رابخوان، هنگام افطاری است، می فهمی؟

    javahermarket

    یک نفر هست

    مهربانم ... ای خوب! یاد قلبت باشد... یک نفر هست که این جا بین آدمهایی

    که همه سرد و غریب اند با تو تک و تنها به تو می اندیشد و کمی دلش از

    دوری تو دلگیر است.... مهربانم ... ای خوب! یاد قلبت باشد ... یک نفر

    هست که چشمش به رهت دوخته بر در مانده و شب و روز دعایش این اینست

    زیر این سقف بلند ... هر کجایی هستی... به سلامت باشی و دلت

    همواره ... محو شادی و تبسم باشد مهربانم... ای خوب! یک نفر هست که با

    تو ... تک و تنها با تو ... پر اندیشه و شعر است و شعور... پر احساس و خیال

    است و سرور ... مهربانم ... این بار.... یاد قلبت باشد

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:مهربان,شعر,اندیشه,سلامت,احساس,خیال,دعا,دلگیر,تبسم,تنها,دعا,خدا,,
  • داستان وفاداری یک مرد به زنش

    روزی زنی نزد شیوانا استاد معرفت آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به کس دیگری سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید :”آیا مرد نگران سلامتی او و خانواده اش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می کند !!؟؟ ” زن در پاسخ گفت :” آری در رفع نیاز های ما سنگ تمام می گذارد و از هیچ چیز کوتاهی نمی کند! ” شیوانا تبسمی کرد و گفت :” پس نگران مباش و با خیال آسوده به زندگیت ادامه بده !!!”
    دو ماه بعد دوباره همان زن نزد شیوانا آمد و گفت : “به مرد زندگی اش مشکوک شده است . او بعضی از شب ها به منزل نمی آید و با ارباب جدیدش که زنی جوان ، پولدار و بیوه است صمیمی شده است .
    زن به شیوانا گفت که می ترسد مردش را از دست بدهد.شیوانا از زن در خواست کرد که بی خبر به همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد.روز بعد زن نزد شیوانا آمد و گفت شوهرش روز قبل وقتی خسته از سر کار آمده و کسی را در منزل ندیده هراسان و مضطرب همه جا را زیر پا گذاشته تا زن و بچه اش را پیدا کند و دیشب کلی همه را دعوا کرده که چرا بی خبر منزل را ترک کرده اند .
    شیوانا تبسمی کرد و گفت:”نگران مباش!! مرد تو مال توست. آزرش مده و بگذار به کارش برسد. او مادامی که نگران شماست به شما تعلق دارد .”
    شش ماه بعد زن گریان نزد شیوانا آمد و گفت:”ای کاش پیش شما نمی آمدم و همان روز اول جلوی شوهرم را می گرفتم .او یک هفته پیش به خانه ارباب جدیدش یعنی همان زن بیوه رفته و دیگر نزد ما نیامده و این نشانه این است که او دیگر زن و زندگی را ترک گفته و قصد زندگی با آن زن بیوه را دارد .” زن به شدت می گریست و از بی وفایی شوهرش زمین و زمان را دشنام می داد . شیوانا دستی به صورتش کشید و خطاب به زن گفت:”هر چه زوذتر مردان فامیل را صدا بزن و بی مقدمه به منزل آن زن بیوه بروید.حتما بلایی بر سر شوهرت آمده است.”
    زن هراسناک مردان فامیل را خبر کرد و همگی به اتفاق شیوانا به منزل ارباب پولدار رفتند.ابتدا زن بیوه از شوهر زن احساس بی اطلاعی کرد.اما وقتی سماجت شیوانا در وارسی منزل را دید تسلیم شد . سرانجام شوهر زن را در درون چاهی در داخل باغ ارباب پیدا کردند .او را در حالی که بسیار ضعیف و در مانده شده بود از چاه بیرون کشیدند. مرد به محض این که از چاه بیرون آمد به مردان اطراف گفت که سریعا به همسر و فرزندانش خبر سلامتی او را بدهند که نگران نباشند .شیوانا لبخندی زد و گفت:”این مرد هنوز نگران است .پس هنوز قابل اعتماد است و باید حرفش را باور کرد .” بعد مشخص شد که زن بیوه هر چه تلاش کرده که مرد را فریب دهد موفق نشده است و به خاطر وفاداری مرد او را درون چاه زندانی کرده بود .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:زن,مرد,لبخند,شیوانا,همسر,فرزند,سلامتی,وفاداری,بیوه,تبسم,محض,معرفت,داستان,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    اما تو باور نکن

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا