یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

آسمان آبی چشمان تو را کم دارد

آسمان آبی چشمان تو را کم دارد

این غزل ذوق غزلخوان تو را کم دارد

دیر سالیست در این خانه که ویران تر باد

دست من گوشه ی دامان تو را کم دارد

بس که در جان و تنم زلزله انداخته ای

سر نوشتم سرو سامان تو را کم دارد

حجم این دغدغه ی پوچ رسیدن چندیست

لذت گرمی دستان تو را کم دارد

التماس تن من وسعت دردیست که آن

شب آغوش پریشان تو را کم دارد

مثل احساس ترک خوردن باران شوم است

آسمان آبی چشمان تو را کم دارد

javahermarket

صداي حزين تار

در بزم شبانه كنار آتشي افروخته
بعد خنده ها و حرفها
بعد نوشيدنها
بعد دوره خاطره ها
گذر ثانيه ها
آواز جاري ميشود
با صداي حزين تار
آسمان مهتابيست
گوشه شب کشيده شده تا انتهاي باغ
گوش ميدهم
گوش ميدهم
و دانه دانه اشكهايم را فرو ميخورم
دلم اين روزها خيلي گرفته است
نميدانم چرا..
چه مي خواهي بگويي عزيز من
بي تابي نكن
در بيكران بغضهايم
تا آنجا كه حريمش هيچگاه به خلوتي كشانده نشد
كنار دلتنگي هاي مردي نشسته ام
كه به سكوت رفته است
با من حرفي نيمزند
من محكم تر پتو را به دور خود ميكشانم
انتظار سخت شده است
نميدانم شراره هاي آتش امشب چه حرفي دارد؟
نميدانم فردا چه اتفاقي به راه است؟
نميدانم جز آنكه من عاشق تر ميمانم
پدر نگرانتر
نگران سكوتهاي عميق رهايش
جاي مادرم خاليست
ناگهان قلبم تير ميكشد
..
جاي تو هم خاليست
راستي يادت كه هست
گفتي هيچگاه سراي تو رفتن ندارد
آشيانه ام را ساخته ام
مبادا طوفان گذشته ات
دردهاي كنونت
ويرانش كند
من از خشم تو ميترسم...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلتنگی,طوفان,اشیانه,طوفان,سکوت,دلنوشته,دلنوشته زیبا,ناگهان,قلب,ویران,بیکران,بغض,,
  • فقر

    دیریست که بر این خلق زخم میزنی


    ای فقر، ای الهه ی ویران نشین درد


    نقاش چیره دستی و بی رحم میزنی


    بر کهنه خرقه های زمین نقشهای سرد


    در لابه لای شکاف دیوارهای خیس


    متن حضور تو را میتوان نوشت


    یا در میان گریه ی مشکوک کودکی


    آواز شوم تو را میتوان گرفت

    تا ملک بوده وشاهی و دولتی


    با رعیتان زمین هم آغوش بوده ای


    یادت که هست تازه عروسان شاد را


    پژمرده در شب اربابها نموده ای

    از ناز شست تو دیوارها شد بنا


    اما چه پشتها که به رقت خمیده شد


    چون شاهکاری به جا مانده است زتو


    آن لکه ها که به دامن تنتیده شد

    ما را خیال وجود تو هیچ نیست


    ما نقش قالیمان جای پای توست


    هر دم به کدام حادثه تحدید میکنی؟


    دیریست که سینه نشان خدنگ توست

    پس بیخبر مباش که هر آینه از وجود تو


    پروانه ها به جای جای زمین پر کشیده اند


    آرام باش که مبادا رها شوند


    این پیله ها که به بالت تنیده اند


    این سینه هست و ذکر شکیبایی و دعا


    تا اینچنین به کنج مدارا نشسته ایم


    امروز اگر امیر لشکر تقدیر گشته ای


    خندان مشو که وعده ز فردا گرفته ایم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:فقر,خندان,فردا,شکیبا,پیله,رها,تهدید,اغوش,مشکوک,شکاف,ویران,زخم,خلق,گریه,کودک,
  • من را شبیه برکه کن...

    من را شبیه برکه کن ، خود را شبیه ماه کن
    این شاعر گمراه را ، با نور خود همراه کن
    چشمان من مؤمن شود در مأمن چشمان تو
    با یک نگاه مختصر ، کوه غمم را کاه کن
    از درد تنهایی دلم ، دیگر امانش رفته است
    من را به خود وابسته کن، از چاله ای در چاه کن
    در خامُشیِ دهکده ، هر کدخدایی شد خدا
    ویران کن این بت خانه را ، خود را خلیل الله کن
    محسن در این بیغوله ها ، دنبالِ یاری آشناست
    من را شبیه برکه کن ، خود را شبیه ماه کن

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:ویران,سبیه,بیغوله,برکه,اشنا,خدا,وابسته,دهکده,بت خانه,ابراهیم,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    آسمان آبی چشمان تو را کم دارد

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا