یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

نارفیق

ای نا رفیق..

به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه ام می زنی

به حقیقت که هویتت را

دیر زمان ایست که در زیر پای رهگذران

به عرضه نهاده ای

نقابت را بردار...

زیر پایم را زود خالی کردی

مجالی می خواستم اندک ... به اندازه یک نفس ..

این نگاهت چیست ؟

سلام پر مهرت را باور کنم... یا پاشیدن نمکت را؟

خنجر را دستت دادم و گفتم

پشت سر من حرکت کن و مواظبم باش

اندکی بعد خنجری از پشت در قلبم فرو رفت

پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود

نمی دانستم تو هم تاب از پشت خنجر زدن را داری

تو گناهکار نیستی !

خنجر را خودم به دستت داده بودم

به یقین که از دیار عابر هرز نگاه آمده ای

شکنجه کن... که برای کشیدن درد مانده ام.. نه برای التیام..

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:عرضه,نگاه,مهر,باور,خنجر,نقاب,هویت,رهگذر,گناه,مجال,یقین,زیبا,دانلود,بهترین,
  • بيشمـ ـ ـارند آنهـ ـايی که نامشــان آدم است

    بيشمـ ـ ـارند آنهـ ـايی که نامشـ ـ ـان آدم اسـ ـت

    ادعـ ـايشـ ـ ـان آدميـ ـت

    کلـ ــامشـ ـ ـان انسـ ـانيـ ـت

    رفتـ ـ ـارشـ ـان صميميـ ـت.....

    حـ ـ ـال.....

    مـ ـن دنبـ ـال یـ ـکی میـ ـگردم که نـ ـه آدم باشـ ـد...

    نـ ـه انسـ ـان...

    نـ ـه دوسـ ـت و رفیـ ـق صمیـ ـمی

    تنهـ ـا صـ ـاف باشـ ـد

    و

    صـ ـادق

    پشـ ـت سایـ ـه اش خنجـ ـری نباشـ ـد بـ ـرای دریـ ـدن...

    هیـ ـچ نگویـ ـد...

    فقـ ـط همـ ـان باشـ ـد کـ ـه سایـ ـه اش میـ ـگوید صـ ـاف و یـ ـکرنگ

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,جالب,تنها,صاف,یکرنگ,انسان,صمیمیت,دانلود,رفتار,کلام,سایه,خنجر,,
  • یک داستان تاریخی واقعی جالب

    در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند.

    در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود . چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند ، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند.

    و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد . اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست..

    کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.

    می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»

    آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود ، خود را کشت.

    هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد. از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است. کاش از این داستان های غنی و اصیل ایرانی فیلم هایی ساخته میشد تا فرزندان کوروش، منش و خوی اصیل ایرانی را بیاموزند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:شوهر,ماموریت,سینه,مراقبت,پانته ا,جسد,همسر,غفلت,سفارش,خنجر,دقت,تصویر,دهخدا,
  • خدایــــــــــــــــــــا

    نان که به من طعم تنهایی را چشاندن

    طعم تنهایی را مچشان...

    و

    آنان که ناروا را به من نسبت دادن

    به آنان ناروا را نسبت مده...

    و

    آنان که مرا از پشت خنجر زدن

    هیچ وقت زخمی مکن...

    و

    خدایا

    دوستیت را در قلبم فزونی بخش

    که تو بودی تنها دوستم...

    و

    تو بودی که منو بی نیاز کردی از غیر خودت...

    و تویی تنها تکیه گاه من

    نه بنده ات

    که آنان منت می گذارنند

    و تو بزرگیت را به من نشان میدهی

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:خدایا,منت,تکیه گاه,خنجر,ناروا,طعم تنهایی,تنهایی,دوست,نان,نشانی,بی نیاز,بزرگ,قلب,زخمی,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    نارفیق

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا