یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها

صدائی خسته در صد واژه ی مبهم

وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک

میان خیسی هرخط دفتر

در تب فریاد

وچون سرخی غمبار شقایق ها

نگاهی غمزده خونین

درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه

وتکرار خطوط اشک

میان خط به خط دفتری خاموش.



واما بازهم خاموشی واندوه

ودر صدها سوال مانده در تردید

به سرگردان سکوتی

باز پیچیدن بخود... در یاس نا سامان یک" بودن"



نیازی سخت درمانده

به فریادی ز قعر سینه ای همواره درخاموشی مطلق

ویک نومیدی سخت وسیاه از هرچه بودن

در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها



اگر حق هم چنین باشد

چنین حق دل من نیست

نه حتی حق تودر بودنی

تنها برای زنده بودن ها .... فقط یکبار!

نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن

فقط یکبار!





ولیکن " زندگانی" ... "زنده بودن" نیست

بسی بالاتر از" این" حق "بودن " هاست

....

...واما عشق...

گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما...

رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها!

زدنیا حق من" اینگونه بودن"



بازهم حق دل من نیست

نه حتی تو!!!



خداوندی که جان بخشیده قلبی را

به هر تن در جهان خویش

تنی آزاده را روی زمین همواره میجوید

واما آدمی درحد جای خود

گرفته حق بودن را ....میان این زمینِ ِ تا ابد

درگیر ناحقی!!!!

نه دیگر !!! حق تو یا حق من "اینگونه بودن"نیست !!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:سرگردان,سیاه,سوال,شقایق,تکرار,ادم,قلب,حق,دل,خدا,جعان,همواره,
  • آدمهای امروزی......

    این روزهـا کسـی،

    به خـودش زحمـت نمیدهـد یک نفـر را کشـف کنـد !

    زیبـایی هـایش را بیـرون بکشـد …

    … تلخـی هـایش را صبـر کنـد …

    آدمهـای ِ امـروز، دوستـی هـای ِ کنسـروی می خواهنـد !

    یک کنسـرو که درش را بـاز کننـد …


    … بعـد …


    یکنفـر، شیرین و مهـربـان، از تویش بپـردبیـرون !

    و هی لبخنـد بزنـد و بگویـد :


    “حـق بـا تـوسـت“

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:ادم,امروزی,لبخند,مربان,حق,با,توست,کنسرو,زحمت,کشف,
  • گل خوش رنگ و بوی من حسین است

    گل خوش رنگ و بوی من حسین است

    بهشت آرزوی من حسین است

    مزن دم پیش من از لاله رویان

    که یار لاله روی من حسین است

    من آن مداح مست سینه چاکم

    که ممدوح نکوی من حسین است

    همه در گفتگوی این و آنند

    ولیکن گفتگوی من حسین است

    سخن بی پرده می گویم زمستی

    می و جام و سبوی من حسین است

    چو مرغ حق که از حق میزند دم

    طنین های و هوی من حسین است

    از آن بر تربتش سایم جبین را

    که عز و آبروی من حسین است

    احد گوئی از آن باشد شعارم

    که پیر و نکته گوی من حسین است

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:مرغ,حق,حسین,سبو,حق,طنین,سخن,بی پرده,لاله,مست,ارزو,بهشت,
  • گل .........

    روزی به دنبال گلی راهی شدم از این کویر

    آن گل نگو خار کویر بود و منم یارش شدم

    از غم دل همراهش شدم

    آن تیغ اول را که زد بر چشم من

    گفتم که سهل باشد برای عشق من

    چون تیغ دوم را بزد بر چشم من

    گفتم کز او خرده مگیر که گل با خارش گل است

    تیغ آخر را که زد بر قلب من

    گفتم که ای معشوق من ،

    این جوانمردی نبود در حق من

    گفتم چرا زین گونه بر قلبم زدی

    گفتا اگر عاشق شدی

    زخم دلم خواهی خوری

    این را که گفت آن گل به من

    دیدم که بر قلبم نهاد از جانب خود گل به من

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:خارش گل,عشق,چشم,جوانمرد,حق,قلب,سهل,همراه,غم,کویر,همراه,,
  • شما یادتون نمیاد

    شما یادتون نمیاد
    اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!!




    شما یادتون نمیاد
    وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیمش



    شـمــا یـادتــون نـمــیــــــــاد…
    بـزرگتـــــریـن کابـوس شب عیــــد “پـیــــک نـوروزی” بود …



    شما یادتون نمیــــــــاد…
    خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم



    شما یادتون نمیاد
    تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم



    شما یادتون نمیاد
    یه زمانی همه تیم ها رو میذاشتم تو قوطی درشو می بستم
    “مسی”









    شـمــا یـادتــون نـمــیــــــــاد…
    از کلاس اول دبستــــان تـا آخرین روز دبیـرستــــان،
    همه معلمها و ناظم ها:
    کلاس شما “بـــــدتریـن” کلاسیه که تا حالا داشتم …



    شما یادتون نمیاد
    پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.



    شما یادتون نمیاد
    دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم



    شما یادتون نمیاد
    یه زمانی همه تیم ها رو میذاشتم تو قوطی درشو می بستم
    “مسی”



    شما یادتون نمیاد
    بعضی وقتا جلو جلو، حاشیه ی صفحه های بعدی دفترمون رو هم خط کشی میکردیم که بعدا راحت باشیم



    شـمــا یـادتــون نـمــیــــــــاد…
    به سلامتی اون باجـــــه تلفنی که تو بارون میرفتی زیر سقفش ،
    یدونه دو زاری مینداختی توش…
    یه ساعت حرف می‌زدی.. .
    آخـرشــــم پولتــــو پس می‌داد …



    شما یادتون نمیاد
    آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن



    شما یادتون نمیاد
    تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!



    شما یادتون نمیاد
    ستاره آی ستاره، پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟
    دیدمش از اونجا رفت، اون بالا بالاها رفت، بالا پیش خدا رفت
    خدا که مهربونه، پیش بابام میمونه
    گریه نمیکنم من، که شاد نباشه دشمن



    شما یادتون نمیاد
    تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم



    شما یادتــون نمیـــــــــــاد…
    از لوک خوش شانس بودن ؛
    آخرش تنهایی سمت غروب رفتنو یاد گرفتیم و بس !



    زمـانی که خاطــــره هـایــت از امیـــــدهایت قــوی تر شـدند
    پیـــر شـدنت شـــروع میشــود … پیـــر شـدیـمـــا
    امید.خاطره.شروع

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا