یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

خانم راز دار

آدمی مفلس و بیچاره و درویش شبی جانب کاشانه ی خویش آمد و رخسار زن

خویش ببوسید و بخندید و زنش دید که او خرم و خوشحال تر است از همه شب

های دگر، سخت در اندیشه فرو رفت و به خود گفت: که این عیش و خوشی بی

سببی نیست. لذا روی بدو کرده و پرسید؟ سبب چیست که امشب تو چنین لولی

و شنگولی و منگولی و دلشاد. چو شوهر بشنید این سخنان، گفت: دریغا که تو زن

هستی و زن رازنگه دار نمی باشد و زین رو نتوانم به برت راز دل ابراز کنم، زانکه

مباد تو کنی راز مرا فاش و از این راه شوی مایه ی رنج و ضرر ما.

کرد زن آن قدر اصرار که آن مرد ز اسرار درون، پرده برافکند و به وی گفت: اگر قول

دهی تا که نگویی به کسی، قصه ی خود را به تو می گویم و زن هم متعهد شد و

آن مرد به وی گفت که پس گوش بده، علت خوشحالی من این است که امروز فلان

جا به فلان کوجه یکی کیف پر از پول بدیدم که لب جوی درافتاده و تا چشم من افتاد

بدان زود برش داشتم از خاک و نمودم در آن باز و بدیدم که در آن کیف نود اسکن

پانصد تومنی چیده و فی الفور نهادم وسط جیبم و راضی شدم از طالع بیدار که یار

است مددکار و شود باعث فتح و ظفر ما

شب دیگر چو شد او وارد منزل ز زن خویش سخن خویش بپرسید که آن راز که

گفتم به تو، گفتی به کسی یا که نه؟ زن گفت: برو خاطر خود جمع نگه دار که زن

حاجی و گلباجی و زرتاجی و زن دائی و معصومه و کبری و گلین باجی و صغری

و زن آقا و ثریا و حسین و حسن و اکبر و عباس و غلام و تقی و کل نقی و خالقزی

و گل پری و خال زری و اقدس و پوران و مهین، جمله ی اهل در و همسایه و

خویشان و عزیزان،،، همه را دیدم و بر هر که رسیدم قسمش دادم و زو قول

گرفتم که لب خویش فروبندد و نشنیده بگیرد زمن این قصه، مبادا کند این راز به

شخص دگر ابراز و دهد درد سر ما.

(از بحرطویل های هدهدمیرزا)

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:رازدار,فتح,وسط,طالع,شب,خاطر,منزل,هدهد,بحر,قصه,مبادا,مفلس,بیچاره,دل,ابراز,سخنان,دریغ,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    خانم راز دار

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا