یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

غفلت کرده‌ای مــادر !

غفلت کرده‌ای مــادر !

پشت ِ یک قلب ِ عـاشق ،

فرزندت آرام آرام می‌‌میرد !

و تــو ،

فراموش کردن را ،

به من نیاموختی !

مــادر ؛

به من بیاموز ،

چگونه دوست نداشته باشم ،

مـرا دریـاب مـادر...

خالی‌ ِلحظه‌های ِمن ، پُر از اندوهی ژرف است !

که مرا به نبودن ،

نزدیک و نزدیک تر می‌کند...

مــادر ؛

از ضربان ِقلب ِمن بگیر ، این غم ِ کُشنده را...

من ،

آرام آرام

می‌میرم !!!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:غفلت,مادر,ضربان,قلب,اندوه,فراموش,
  • نمی دونم عنوان ای شعر رو چی بذارم

    گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

    گاهی تمام حادثه از دست می رود

    گاهی همان کسی که دم از عقل میزند

    در راه هوشیاری خود مست می رود

    گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

    وقتی که قلب خون شده بشکست میرود

    اول اگرچه با سخن از عشق آمده

    آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

    گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند

    وقتی غبار معرکه بنشست می رود

    اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

    آن دیگری همیشه به پیوست می رود

    وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

    وقتی میان طایفه ای پست می رود

    هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ

    بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود

    این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

    تیریست بی نشانه که از شصت می رود

    بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

    اما مسیر جاده به بن بست می رود

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:مسیر,جاده,بن بست,کمان,خنده,تلخ,غوغا,عقل,حادثه,هوشیار,
  • اینا رو می دونستین؟

    حقایق جالب از زندگی

    At least 5 people in this world love you so much they would die for you
    حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند.
    At least 15 people in this world love you, in some way
    حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند.
    The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like you
    تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می‌خواهد دقیقاً مثل تو باشد.
    A smile from you, can bring happiness to anyone, even if they don’t like you
    یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود.
    حتی کسانی که ممکن است تو را نشناسند.
    Every night, SOMEONE thinks about you before he/ she goes to sleep
    هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می‌کند.
    You are special and unique, in your own way
    تو در نوع خود استثنایی و بی‌نظیر هستی.
    Someone that you don’t know even exists, loves you
    یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی‌اطلاع هستی.
    When you make the biggest mistake ever, something good comes from it
    وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می‌دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود.
    When you think the world has turned it’s back on you, take a look
    you most likely turned your back on the world
    وقتی خیال می‌کنی که دنیا به تو پشت کرده، کمی فکر کن,
    شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده‌ای.
    Always tell someone how you feel about them
    you will feel much better when they know
    همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن,
    وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند احساس بهتری خواهی داشت.
    If you have great friends, take the time to let them know that they are great
    وقتی دوستان فوق‌العاده‌ای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق‌العاده هستند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:خیال,استسنا,اشتباه,بی نظیر,خواب,بی اطلاع,بی نظیر,شادی,خدا,لبخندد,
  • توضیح نده،،،لذت ببر...

    دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.

    یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

    میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...

    میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!

    در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت...

    میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟

    هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟!

    میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!

    هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:

    خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم ...

    هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.

    پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.

    با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!

    میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود...!

    پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:میمون,اولی,دومی,حرکت,هماهنگ,منطقی,لذت,زندگی,زندگی,مجال,,
  • لطفا وقت بگذارید...

    برای خندیدن وقت بگذارید..زیرا موسیقی قلب شماست

    برای گریه کردن وقت بگذارید..زیرا نشانه یک قلب بزرگ است.

    برای خواندن وقت بگذارید..زیرا منبع کسب دانش است.

    برای رؤیا پردازی وقت بگذارید..زیرا سرچشمه شادی است.

    برای فکر کردن وقت بگذارید..زیرا کلید موفقیت است.

    برای بازی کردن وقت بگذارید..زیرا یاد آور شادابی دوران کودکی است.

    برای گوش کردن وقت بگذارید..زیرا نیروی هوش است.

    برای زندگی کردن وقت بگذارید..زیرا زمان به سرعت می گذرد و هرگز باز نمی گردد.

    ماموریت ما در زندگی« بدون مشکل زیستن » نیست،« با انگیزه زیستن » است.

    تنها به شادی در بهشت نیندیشید

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:وقت,لطفا,بهشت,سرعت,هرگز,شادابی,کلید,موفقیت,انگیزه,هوش,موفقیت,کودک,سرچشمه,کسب,,
  • رد پای تنهایی...................!

    گوش ماهی کوچک، در گوشم لالایی امواج را زمزمه کرد...

    گمان کردم که امیدی هست برای تازه شدن...

    فرسنگ ها ازشهر فاصله گرفتم که بشویم افکار چرک آلودم را در حوضچهء بی کرانِ آبی رنگ ...

    تا شاید وقتی دوباره به اتاق سرد و تاریکم پا نهادم،

    دلکم پرده های تاریک را کنار بکشد و خورشید گامی نزدیکتر شود...

    رفتم تا دورها...

    تا همهء خستگی هایم را روی شانه های شن های نرم رها کنم...

    پرسه زدم... پرسه زدم...

    و با خود گفتم:

    " چه آرامشی دارد دریا !!

    مرا از همهء آدم ها، از همهء خاطره ها، از همهء دلهره ها، می رهاند!! "

    پرسه زدم... پرسه زدم...

    اما... در روشنای آخرین فانوس که ایستادم و به راه رفته ام چشم دوختم ،

    جز ردِ پای تنهایی هایم هیچ ندیدم!!

    زانو زدم،

    دلکم گرفت... و طرح ِ ردپایی را، کنار رد پاهایم نقاشی کردم،

    چشم دوختم به هم آغوشی مرزهای آبی رنگ...

    ناگاه، موجی افکارم را زیر سیل گام هایش آوار کرد،

    و رنگ باختم از اندیشه ای که یکباره همهء وجودم را درنوردید ؛

    دل سپردن به ژرفای این آبی بی حد و مرز!

    انگار هیچ جای امیدی نیست... دریا هم، بستر یادآوری تنهایی هاست!!

    .....

    یک روز از همین روزهای سرد ِ خاکستری رنگ،

    باید وزنه ای به پاهایم آویخته و در عمقی سرد لنگر اندازم...

    تا جسدم را هیچ موجی به ساحل نرساند...!!

    شاید این قصاص خوبی باشد برای آنی که فلسفهء خاک را هرگز ندانست،

    که بگویند دل به دریا زد و رفت که رفت...!!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:پرسه,خاطره,شن,دلهره,فانوس,رها,نزدیک,اتاق,بیکران,اندیشه,ساحل,هرگز,جسد,
  • مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    دوستت دارم پریشان،

    شانه میخواهی چه کار؟

    دام بگذاری اسیرم،دانه

    مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    ✧تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

    ای که شاعر سوختی‌، پروانه

    مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    ✧مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

    راستی،تو این همه دیوانه...

    مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    ✧مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

    در دل من قصر داری‌، خانه

    مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    ✧خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

    شرح این زیبایی از بیگانه...

    مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    ✧شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

    گریه کن، پس شانه‌ی مردانه...

    مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:قصر,دیوار,عاقل,شاعر,سوخته,زیبایی,عاشق,اغوش,ایینه,شعر,
  • تو را ... تو را کم دارم این روزها ...

    چیزی کم دارم !

    حس غریب گم شده ای

    نزدیک؛

    مثل اشک به گونه هایم

    و دور ؛

    مثل فاصله ... من ... تو ... آرزوها !

    چیزی کم دارم

    شبیه هوس کردن اقاقی

    در زمستانی سرد !

    لمس یک رویای محال

    پس از آه حسرت آلود بیداری !

    و چشم های تو

    نشانی از گم شده ام دارد

    اندوهی که می شناسم اش !

    دستی به شانه ام می گذاری

    شاید این مرده

    به تلقین : « دوستت دارم»

    جان بگیرد !

    اما من سردم است،

    هوای مــــــردادی خنده ای ،

    نگاه باران زده ای ،

    سلام ساده ای ،

    دل بیقراری ،

    چیزی را

    کم دارم

    که در روزمرگی ها گم شد ...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:هوس,محال,رویا,حسرت,ارزو,حسرت,ساده,بیقرار,مرگ,سلام,
  • من می مانمـ و قصه ی تو

    غروب که می شود

    دست از سرِ ثانیه ها برمی دارمـ و تنها به تو فکر می کنمـ . .

    پلک هایمـ کنارِ نفسهایتــ سنگینی می کند و خدا برایمـ از تو می گوید . .

    وقتی قصه اش به نقطه می رسد

    تو آخر قصه نشسته ای رویِ دستانِ خدا

    و نگاهتــ مبهوت نگاهِ بی کلامـ من است . .

    خدا در انتهایِ وجودمـ آرامـ به من می رسد

    و تو را روی دیواره ی بلند قـلبمـ تنها می گذارد . .

    من می مانمـ و قصه ای

    که روی قلبمـ

    قدر دستانِ خدا سنگینی می کند . . .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:خدا,سنگین,خدا,تنها,انتها,دیوار,قلب,غروب,
  • مــــاه مـــن...

    من خدا را دارم
    کوله بارم بر دوش
    سفری می باید
    سفری بی همراه
    گم شدن تا ته تنهایی محض
    سازکم با من گفت:
    هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی؛
    تو بگو از ته دل:من خدا را دارم.
    من و سازم چندی است که فقط با اوئیم.

    ماه من!
    غصه اگر هست بگو تا باشد!
    معنی خوشبختی ،
    بودن اندوه است...!
    این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
    چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند.
    همه را با هم و با عشق بچین...
    ولی از یاد مبر
    پشت هر کوه بلند
    سبزه زاری است پر از یاد خدا!
    و در آن باز کسی با صدایی آرام و مطمئن می خواند

    که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟ چرا

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:خوشبختی,خدا,عشق,دوش,سفر,تنها,همراه,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا