یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

زخم دل.

مهم نبودم واسه تو

جایی نداشتم تو دلت

بازیم دادی با قصه هات

از دل خود میبرمت



این زخم سنگین و بگو

چجوری تحمل کنم

می دونی عاشق تو ام

چجوری راحتت کنم
میخوام برم از زندگیت

من تورو راحت بذارم

زوری نگی دوست دارم

نگم به تو نیاز دارم



یه روزی به حرفای من
می رسی ولی دیر شده

اون روزی که تن منو

میبینی بی زیره گل شده



اون روز دیگه اشکای تو

درمون درد من که نیست

گریه نکن دیگه گلم

این دیگه حرف و قصه نیست

javahermarket

بیا باران

بیـــا بـــاران
زمین جای قشنگیست
کوچه ها دلتنگ توهستن
غباری سیاه بر دل مردم نشسته
اینجا همه چشم انتظار بوسه ی خدایند
بیـــا بـــاران
پیاله های ما خالیست
اینجا تمام حس ها مرده اند
ببر با خود این غبار گناه را
بیـــا بـــاران
من از جنس زمینم
سیاهی روی من گواه نیست
سنگی دل های مان
از طوفان وسوسه هاست
بیـــا بـــاران
تنها هوس شیرین ما
بوی نم خاکست
بوی تازگی
بوی رحمت خدا
بیـــا بـــاران

javahermarket

خدایا.

خدایا ، حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن

تا درهایی را که بسویم می گشایی ، ندانسته نبندم

و درهایی که به رویم میبندی ، به اصرار نگشایم . . .

.

.

.

خدایا به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه نیایش خویش

“دوستان مرا از یاد نبرند . . .”

.

.

.خدا گوید : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم

تو ای والاترین مهمان دنیایم

شروع کن ، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من . . .
به خدا تا اندازه ی امیدوار باش که جرات گناه کردن پیدا نکنی

و از اون تا اندازه ی بترس که از رحمت اون ناامید نشوی . . .

javahermarket

شبه دلگیر

دلم گرفته امشب

ندیدمت کجایی؟

باور نمی کنم من

انقد تو بی وفایی

--

چند سالیه با رویات

شب رو سحر میکنم

چند روزیه که خیلی

از دست تو دلخورم

---

یادش بخیر اوایل

روزای آشنایی

میگفتی عشقم تویی

نبینی بی وفایی

---

اما دیگه این روزا

جات خالیه تو خونه

آره دلم این روزا

داره هزارتا بونه

--از اون روزای مستی

دارم هزار نشونه

من دیگه رفتم بی تو

دل میگیره بهونه

javahermarket

نبری ازیادت

اشک باید ریخت،زار باید زد

عشق یعنی این...

خود پرستی را بارها دار باید زد...

نبری از یادت... شب مهتابی را

نفس خسته بی خوابی را

نبری از یادت گرمی دست مرا ای دوست...

رنگ چشمان من ای زیبا رو باز هم نیکوست

من تو را در قفس سینه خود می خواهم

من تو را می خواهم...

نبری از یادت ... آن شب تنهایی

آن شب ملتهب رویایی...
دست من در طلب ماه به رخسارت خورد

دستی اما دل من را افسرد...

من به چشمان تو جان بخشیدم

نی که در چشم تو جان را دیدم

نبری از یادت...

التماس دل غمگین مرا

نبری از یادت...

من تو را می خواهم...

باز بی چون و چرا می خواهم

javahermarket

این جمعه هم گذشت

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...

مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

***

حالا برای لحظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

javahermarket

مهمانی من و دل....

باز هم میخواهم بنویسم

از مهمانی دیشب من و دل ،

که بی شک جای تو خالی بود !

که نگاهم در عطش دیدار تو بود !

از نقاشی کلمات بر بوم دلم ،

که واژه ها برای بیان حرف دلم حقیر بود !

از همه چیز که دست به دست هم داده بودند
تا دوباره قلم را بردارم ، با او آشتی کنم

و اینها همه به خاطر تو بود !

برای تو ...

به راستی تو کیستی؟!

تو کیستی که دنیایم را

در هاله ی چشمانت می بینم

اگر دور از تو باشم ،

نهال وجودم پرپر می شود ...

و اگر با تو باشم ،

از لحظه های سرد تنهایی می گریزم

و به تو پناه می آورم ...

نمی دانم ...!

ای کاش ،

ای کاش تو نیز دلتنگم باشی ...
ای کاش تو نیز عشقت را به من هدیه دهی

تا من تمام روزهای زندگیم را ،

بدون هیچ واهمه ای به پای تو بریزم...

javahermarket

دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد


چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد



آه از نرگس جادو که چه بازی انگیخت



وای از آن مست که با مردم هشیار چه کرد



اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار



طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد



برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر



وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد



ساقیا جام میم ده که نگارنده ی غیب



نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد



آنکه پر نقش زد این دایره ی مینایی



کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد



فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

javahermarket

دردم از یار است و درمان نیز هم.......

دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم


اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کوبه قصد خون ما

عهد را بشکست و پیمان نیز هم


دوستان در پرده می گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چو سر آمد دولت شبهای وصل

بگذرد ایام هجران نیزهم


هر دو عالم یک فروغ روی اوست

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم


اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم


عاشق از قاضی نترسد می بیار

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم


محتسب داند که حافظ عاشق است

وآصف ملک سلیمان نیز هم

javahermarket

ای پیک راستان خبر یار ما بگو..

ای پیک راستان خبر یار ما بگو





احوال گل به بلبل دستان سرا بگو

ما محرمان خلوت انسیم غم مخور


با یار آشنا سخن آشنا بگو

برهم چو می‌زد آن سر زلفین مشکبار


با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو

هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست


گو این سخن معاینه در چشم ما بگو

آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند


گو در حضور پیر من این ماجرا بگو

گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود


بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو

هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر


شاهانه ماجرای گناه گدا بگو

بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان


با این گدا حکایت آن پادشا بگو

جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند


بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو

جان پرور است قصه ارباب معرفت


رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو

حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند


می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو

javahermarket


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.ir

یک نفس تا خدا

یک نفس تا خدا

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا