یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

لحظه ی دیدار

سلام.این پستی که گذاشتم یکی از شعرای جدید خودمه امیدوارم از خوندنش لذت ببرین

 

باز مهتاب شده و دل من افتاده تپش

باز گفته همه جا امدنم افتاده دلش

می دونم خاطره ها ساده نمیره از برش

شده این فاصله ها تموم درد و غمش

این روزاحال و هوام شده یه جورایی خاص

اومده تو خاطرم دوباره اون عطر یاس

بوی عطر پیرهنش انگاری باز همه جاس

از یاد اون لحظه ها من شدم یه بی هواس

دوباره ساز می زنم تو حیاط خونمون

می زارم گلدونای اطلسیو تو طاقچمون

نشستم تو خیالم میبینم اون روزامون

می رفتیم زیر بارون ساعتا تو کوچمون

..........من تو فکرمو یاد اون گذشته ها

راه می رفتیم با هم از رو تموم برگها

می گفتیم همیشه خیلی دور نیست اون روزا

فکر نمی کردیم بشه دستامون از هم جدا

خوب می دونم عزیزم عشق یه جور بیماریه

می دونم توی دلت هر شب پر از بی تابیه

دوباره اومدیو می دونم شکسته دیوار

باورم میشه انگار اومده لحظه ی دیدار

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • غم کهنه

    سلام من یه مدت نتونستم اپ کنم امید وارم از این پستی که گذاشتم خوشتون بیاد.خودم گفتمشون.نظر یادتون نره مرسی

     

    میریزد ارارم ارام قطره های اشکم بر روی گونه های سردم سرازیر میشود رو به لبان خاموشم میریزد و می چکد روی دفترم دفتری از اشعار و غم و اندوه لرزش دستانم سردی ان را نمایان میکند اشک حلقه زده در چشمانم وجود این غم را جلوه میدهد سکوت لبانم از بی روحی درونم خبر می دهد رنگ رخسارم از حال و احوالم می گوید لب های بی خنده حرف های تکراری حرف های بی منطق روز های بیماری بیماری از غم است از غم تنهایی از شعله ای خاموش در شب های رویایی

     

     

    امده سراغم دوباره بی تابی

    دوباره گریه دوباره بی خوابی

    امده سراغم دوباره اون شعرا

    دوباره اون حرفا دوباره اون غم ها

    امده سراغم دوباره یک رویا

    دوباره یک بوسه دوباره اون روزها

    امده سراغم دوباره شیدایی

    دوباره یک عشق دوباره بیماری

    امده سراغم تب های شبانه

    تب های بی قراری تب های یک ترانه

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • باز باران

    سلام.این متن زیرو خودم گفتم امیدوارم خوشتون بیاد نظر یادتون نره.مرسی

    این صدای باران است که با طنین گرم و شادی بخشش می برد مرا به دنیایی از نا گفته ها به رویایی از زیبایی ها زیبایی هایی که در ذهن من همچو یک بادند.بادی طوفانی اما ارامش بخش.همچو موجی خروشان که هرچه را ببلعند با خود می برند حال هر چه باشد یک نگاه یک صدا یک غم یا یک شادی.می توانم شیرینی ان لحظه ها را حس کنم می توانم گرمی ان ها را من حس کنم می توانم با قطره ای باران به اوج دنیا برسم می توانم لذت یک عمر را در یک لحظه بچشم.همچو راهزنی بی هدف در کوچه بروم یا مثل عاشقی دل خسته زیر باران بدوم می توانم عطر این باران رویایی را من حس کنم جنس بلورین این باران گرم را من لمس کنم.می توانم ساعت ها زیر باران باشم بدون هیچ دل خستگی با اسمان تنها باشم.این صدای قلب من است که هر دم می گوید این رویا را بشکن این تصور بیهوده که جز یک شیشه ای حساس و ترکخورده است را بشکن این سردی واقعیت بی چون و چرا این خلوت بی دوا را... اما نمی توانم بشکنم این خلوت رویایی را این شادی انی را!!دوست دارم ساعت ها باران ببارد و من همچنان به پنجره خیره بمانم به صدای ان گوش دهم لذت ان را بچشم به رویاهایم سفر کنم به روزها و به شب های رویایی سفر کنم به لحظه های بی تابی سفر کنم به دیروز ها به امروز ها سفر کنم!نمی دانم شاید این تقدیر من است که نمی توانم در اعماق این رویا پرسه بزنم چرا؟!!چون به بنبست میرسم این رویا نا تمام نیست اینجا بنبستیست که راه فراری ندارد.وقتی موجی به صخره ای برخورد می خورد دوباره بر می گردد اما من درمانده در بنبستی تاریک مانده ام نه راه گریز دارم نه راه پشیمانی حال باید در برزخ خیال خود بمانم که چه کردم چه شد؟!!!ایا این واقعا یک رویا بود؟؟؟

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • صدای بارون

    این شعر جدیدیه که خودم گفتمش امیدوارم خوشتون بیاد نظر یادتون نره.مرسی

     

    میزنه صدای بارون روی شیشه های خونه

    میبره منو به یاد اون روزا دل دیوونه

    می خوام از الان تا سحر برمو بیرون بشینم

    توی این کوچه ی خلوت تو رو با خودم ببینم

    میخوره چیک چیک بارون روی سنگای خیابون

    میشکنه سکوتو امشب لبای گرم دوتامون

    میبینم اینارو هردم توی خاطراتم باتو

    میدونم میبرم از یاد همه ی اون بدیاتو

    می دونم بدون تو واسه من دنیا کوچیکه

    اگه تو پیشم نباشی اسمون خیلی غریبه

    میامو بازم تو قلبت گل محبتو می کارم

    دیگه توی قلب خستم جاتو خالی نمیزارم

    پشیمونم..میگم با خودم این جمله رو صد بار

    دوباره افتاده قلبم به تپش ای دل بیمار

    میباره اشکای چشمام واسه تو تا صبح فردا

    میخونه لبای خستم از تو و از عشق تنها

    عزیزم عکس قشنگت هنوزم توی قابه

    .......بوی عطر پیرهنت انگاری بازتو اتاقه

    گلای سرختو دوباره توی تاقچمون میزارم

    میگم اون فاصله ها رو دیگه یادم نمیارم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • !!!واقعا زندگی همینه

    غربت قفس به کنار انچه عقاب را پیر میکند پرواز کلاغ بی سرو پاست

     

     

    دل من اولین روز بهار دل تو اخرین جمعه ی سال و چه نزدیک و چه دورند به هم

     

     

    در پشت میله های زندان مردی را دیدم که میخندید راستی زندان این ور میله هاست یا ان ور

     

     

    گاهی سقوط میتواند با شکوه و با صلابت باشد این را ابشار میگفت

     

     

    حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • شعر های جدید خودم

    سکوتی فرا گرفته مرا

    در گذر تلخ این لحظه ها

    با خود اندیشم چه کنم

    درد این دل را کجا کنم دوا

    به اطراف می نگرم

    نبینم چیزی جز یک نما

    گویم چرا این نارواست

     

     

    این راه پر پیچ و خم

    خالی از نا گفتهاست

    نگاهایم پر از دلواپسی

    لبخندم از فرداست

    فردایی که نیست امیدی

    فردای من هماناست

    ای وای از این بیراهی

    اخر چرا راه من اینجاست

    اری شاید این سهم من است

    پس پایان راه پیداست

     

     

    در پاییزی ترین روز های قلبم

    می گریم و باز می خندم

    این روز ها در دلم غوغاست

    اسمان ابری در دلم پیداست

    شده پاییزی هر بهارم

    رفته بوی گل از لاله زارم

     

     

    گاهی وقتا بهارم

    مثل ابرا می بارم

    گاهی وقتا پاییز

    مثل هر روز غم انگیز

    گاهی وقتا زمستون سردم و بی حرارت

    گاهیم تابستون می سو زم در تب نگاهت

     

     

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • چند بیت شعر زیبا

    وقتی تو با منی

    گویی وجود من

    سکر افرین نگاه تو را نوش می کند

    چشم تو ان شراب خلد شیراز است که هزار مرد را مدهوش می کند

     

     

    من با امید مهر تو زیستم

    بعد از تو؟این مباد که بعد از تو نیستم

    بعد از تو افتاب سیاه است

    دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست

    بعد از تو

    در اسمان زندگیم مهر و ماه نیست

    بعد از من اسمان ابی است

    ابی مثل همیشه ابی

     

     

    در هر غروب

    در امتداد هر شب

    من هستم و تمامت تنهایی

    با خویشتن نشستن

    در خویشتن شکستن

    این راز سر به مهر

    تا کی درون سینه نهفتن

    گفتن

    بی هیچ باک و دلهره گفتن

    یاری کن

    مرا به گفتن این راز باز یاری کن

     ای روی تو به تیره شبان افتاب روز

    می خواهمت هنوز

     

     

     

    قلب من و تو را

    پیوند جاودانه است در نهان

    تا اخرین دم از نفس واپسین من

    این عهد

    بسته باد

     

     

    در شب های غم تنهایی خویش

    عاید چشم سخنگوی توام

    من در این تاریکی

    من در این تیره شب جانفرسا

    زائر ظلمت گیسوی توام

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • راز شاد زیستن

    میشه گفت شاد زیستن تقریبا چیزی نسبیه و افراد تا حدی تحت تاثیر جو اطرافشون قرار میگیرن اما مهم اینه که انسان بتونه این شادی رو در تمام لحظات عمرش داشته باشه و قلبن از زندگیش لذت ببره اما به طور کلی من چند روش موثر رو واستون مینویسم

     

    اول از همه باید هدف و انگیزه داشته باشین

     

     

    کاملا راه اینده رو واسه خودتون مشخص کنین

     

     

    به جای ناراحتی از گذشته و سرزنش خود در مورد اشتباهات از ان ها درس گرفته و راه اینده رو بهتر بسازین و جبران کنین

     

     

    برای بدست اوردن اعتماد به نفس تلاش کنین

     

     

    با اطرافیان و خانواده با عشق رفتار کنین

     

     

    هرگیز کینه به خود راه ندین

     

     

    حتما برای تفریح های خودتون وقتی داشته باشین

     

     

    خونسرد باشین

     

     

    همیشه شکست را پلی برای رسیدن به موفقیت قرار بدین

     

     بخندید

     

     

    خودتونو را باور کنین و انتقاد پذیر باشین

     

     

    انتظارات منطقی از خود داشته باشین

     

     

    موزیک گوش کنین

     

     

    بدونین که خوشبختی رو با پول نمیتونین بخرین

     

     

    از تموم لحظات زندگی لذت ببرین

     

     

    و اینو بدونین مهم ترین چیز تو زندگی انگیزس پس سعی کنین بدستش بیارین و یه زندگی سالم و با نشاط رو بسازین و اینکه این زندگی دو روزه رو با افسردگی و رنجاندن دیگران از خودمون سپری نکنیم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: 30 آبان 1391برچسب:,
  • سهم.....

    سهم من از زندگانی هیچ بود

    دل به هر کس خوش نمودم پوچ بود

    رنج غربت بر تن خسته نشست

    درد تنهایی عمرم را شکست

    روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت

    یک شبی عاشق شدم

    یک عمر پشیمانی گذشت

    سر گذشت دیگران عبرت نشد

    خود شدم عبرت برای دیگران..

    javahermarket

    دلتنگی....

    میدونی دلتنگی یعنی چی؟

    دلتنگی یعنی اینکه بشینی به خاطراتت باهاش فک کنی..
    اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت...

    ولی چند لحظه بعد شروع اشکهای لعنتی.....

    *********

    آنقدر دلتنگم که حتی ابلیس هم بر وسعت دلتنگیم سجده میکند.....

    *********************

    ای کاش احساسی به اسم دلتنگی وجود نداشت که باعث بشه مزاحمت بشم...

    ****************************
    دلتنگم!

    مثل خیلی از روزهای زندگانیم.

    این روزها هیچ کس شریک غم و دلتنگی آدمها نیست.

    تنها همدم تنهایی ها و بی کسی هایم یک قلم و چند ورق کاغذ تا نخورده...

    اگر روزی کاغذها تمام شود چه کنم....؟؟؟؟!!!!

    javahermarket


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا