یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

زهر شيرين.......

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

تو زهری زهر گرم سینه سوزی

تو شیرینی که شور هستی از تست

شراب جام خورشیدی که جان را

نشاط از تو غم از تو مستی از تست

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند دل از عشق برگیر

که نیرنگ است و افسون است و جادوست

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است اما نوشداروست

چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که هنگام درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سراید

ترا دارم که مرگم زندگانی است



javahermarket

حقيقت....

برای زیبا دیدن، نیازی نیست تمام زیبایی ها یک جا جمع شوند...

دوست دارم پاهایم، خارهای لب ساحل را هم تجربه کند، دریای وحشی را ببیند

با نسیم بازی کنم، موج را معنا کنم، شبی را در بیابان صبح کنم با آتشی روشن

و یک غزل از دیوان حافظ ...

موهایم را به باد بسپارم تا عشق بازی طبیعت را کامل کنم ...

شب ها، ستاره ها را شمردن و به ماه خیره شدن، زیر باران رقصیدن و دعا کردن...

گرمای خورشید را حس کردن و تن به خطر سپردن ...

رد چشمه ای را گرفتن تا به دریا رسیدن...

در موج گم شدن، آنقدر رفتن که هیچکس، حتی سایه ای از تو نیابد ...

لذت یک دشت بزرگ با یک بادبادک در دست و فریاد شادی سر دادن ...

دوست دارم با طبیعت یکی شوم،

آنگاه که با طبیعت یگانه شوی، جز حقیقت نخواهی یافت ...

javahermarket

چه تاريك و چه دلگيرم...........

چه تاریک و چه دلگیرم در این شبهای بعد از تو




به زخمی خو گرفتم ،زخم نا پیدای بعد از تو



منم با یک سبد آواز همراهی،تو تنهایی



و من حالا به فکرم،فكر یك تنهای بعد از تو



و شعرم شاخه ی تنگ قفسهای من شد



غزلِ این یار دیرینه كه شد آوای بعد از تو



و چون رودی كه گم كرده خم دریایی خود را



نمی دانم چه باید كرد َفرداهای بعد از تو



تو صبحی در شب یلدای من بودی،ولی اینك



چه تاریك و چه دلگیرم در این شب های بعد از تو

javahermarket

تو آتش و من دودم.......

تاهمسفرم عشق است در جاده تنهایی
از دست نخواهم داد دامان شكیبایی

تا من به تو دل دادم افسانه شده یادم
چون حافظ و مولانا در رندی و شیدایی

از عشق تو سهم من ،همواره همین بوده است
رسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسوایی

تو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودم
هرچند محال اما ، چیزی است تماشایی

چندی است كه پیوندی است پیوند خوشایندی است
بین تو و آیینه ،آیینه و زیبایی

من دستم و تو بخشش ، تو هدیه و تو خواهش
من زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آیی


با گردش چشمانت افتاده به میدانت
انبوه شهیدانت ،تا باز چه فرمایی

بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت
چندی است كه طوفانی است ،این دیده دریایی

javahermarket

زير نور ماه

در سکوت دلنشین نیمه شب
میگذشتیم از میان کوچه ها
رازگویان، هر دو غمگین، هر دو شاد
هر دو بودیم از همه عالم جدا.

تکیه بر بازوی من می داد گرم
شعله ور از سوز خواهش ها تنش
لرزشی بر جانم می ریخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش!

در نگاهش با همه پرهیز و شرم
برق می زد آرزویی دلنشین
در دل من، با همه افسردگی
موج می زد اشتیاقی آتشین


زیر نور ماه دور از چشم غیر
چشم ها بر یکدیگر می دوختیم
هر نفس صد راز می گفتیم و باز
در تب نا گفته ها می سوختیم

نسترن ها از سر دیوار ها
سر کشیدند از صدای پا ما
ماه می پائیدمان از روی بام
عشق می جوشید در رگ های ما

سایه هامان مهربان تر بی دریغ
یکدیگر را در بر داشتند
تا میان کوچه ای با صد ملال
دست از آغوش هم برداشتند!

باز هنگام جدائی در رسید.
سینه ها لرزان شد و دل ها شکست
خنده ها در لرزش لب ها گریخت
اشک ها بر روی رویا ها نشست

چشم جان من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه او دوید
نسترن ها سر به زیر انداختند!
ماه را ابری به کام خود کشید

تشنه تنها خسته جان آشفته حال
در دل شب می سپردم ره خویش
تا بگریم در غمش دیوانه وار
خلوتی می خواستم دلخواه خویش!


javahermarket

نامي از هزار نام.........

ای شما!
ای تمام عاشقان ِ هر کجا!
از شما سوال می‌کنم:
نام یک نفر غریبه را
در شمار نامهای‌تان اضافه می‌کنید؟
یک نفر که تا کنون
ردپای خویش را
لحن مبهم صدای خویش را
شاعر سروده‌های خویش را نمی‌شناخت
گرچه بارها و بارها
نام این هزار نام را
از زبان این و آن شنیده بود

یک نفر که تا همین دو روز پیش
منکر نیاز گنگ سنگ بود
گریه‌ی گیاه را نمی‌سرود
آه را نمی‌سرود
شعر شانه‌های بی‌پناه را
حرمت نگاه بی‌گناه را
و سکوت یک سلام
در میان راه را نمی‌سرود
نیمه‌های شب
نبض ماه را نمی‌گرفت
روزهای چهارشنبه ساعت چهار
بارها شماره‌های اشتباه را نمی‌گرفت

ای شما!
ای تمام نام‌های هر کجا!
زیر سایبان دست‌های خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه می‌دهید؟
این دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش
راه می‌دهید؟



javahermarket

آرزو.......

آرزوی من اینست در سپیده ای شفاف
در دلت شوم مهمان , یک سپیده بی انصاف

آرزوی من اینست توی عصر طوفانی
قانعم کنی جوری که همیشه می مانی

آرزوی من اینست که تو مال من باشی
غیر ممکن ممکن , تو محال من باشی

آرزوی من اینست با دو بال جادویی
روی چشم تو باشم مثل نور لیموئی

آرزوی من اینست بین این همه انسان
نیت تو من باشم توی فال با فنجان

آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی

آرزوی من اینست که تو مثل یک سایه
سر پناه من باشی لحظه ی تر گریه

آرزوی من اینست یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم

آرزوی من اینست عشق تو کمم باشد
اسم تو فقط زخمی رو مرهمم باشد

آرزوی من اینست نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده

آرزوی من اینست که تو ساز من باشی
من نیاز تو باشم , تو نیاز من باشی

آرزوی من اینست هستی تو من باشم
لحظه های هشیاری مستی تو من باشم

آرزوی من اینست تو غزال من باشی
تک ستاره روشن در خیال من باشی

آرزوی من اینست در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم تا سحر لب دریا

آرزوی من اینست در تولدی دوم
مثل مه شوم در تو با همه وجودم گم

آرزوی من اینست از سفر نگویی تو
تو هم آرزویی کن , اوج آرزویی تو




javahermarket

صبر كن عشق زمين گير شود بعد برو.......

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو




یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو




ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن




آسمان پای پرت پیر شود بعد برو




نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند




خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو




یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد




صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو




خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد




باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو ...



javahermarket

سبز تر از عشق......

من به هم صحبتیِ آینه عادت دارم

مثلِ جاری شدنِ چشمه اصالت دارم



ازتب آلوده ترین قلّه یِ عشق آمده ام

من که با چشمه یِ خورشید رقابت دارم



مثلِ آتشکده ای پشتِ غبارِ تاریخ

با تبِ آتشِ زرتشت قرابت دارم



گرچه آلوده یِ دنیایِ فریبم، امّا

سینه ای پاک به پهنایِ صداقت دارم



وقتی ازچهچهه یِ چلچله ها سرشارم

به غزل گریه ی احساس چه حاجت دارم



آن قدراز«تپشِ پنجره ها» سرشارم

که نگاهی به بلندایِ نجابت دارم



دست هایِ من اگر عاطفه رامی فهمند

با کسی سبزترازعشق رفاقت دارم


javahermarket

مثل من باش.....

به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش
بیا با من بیا تا من که آغوشم به روت بازه
دلم با من بدون تو نمی سازه نمی سازه
دارم آهسته آهسته من از عشق تو می سوزم
به یادم باش به یادم باش تو ای یاد شب و روزم
به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش
بیا با من که من عاشق ترینم من همینم
بدون تو درخت بی زمینم من همینم
بیا با من که پابند تو باشم با تو باشم
دچار قهر و لبخند تو باشم با تو باشم
بیا با من بیا تا من به آغوشم به روت بازه
دلم با من بدون تو نمی سازه نمی سازه
دارم آهسته آهسته من از عشق تو می سوزم
به یادم باش به یادم باش تو ای یاد شب و روزم
به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش
منو از من بگیر و باورم کن باورم کن
غزل آواز عشقم پرپرم کن باورم کن
اگه خوبم اگه بد بدترم کن باورم کن
مرا آتش بزن خاکسترم کن باورم کن
بیا با من بیا تا من که آغوشم به روت بازه
دلم با من بدون تو نمی سازه نمی سازه
دارم آهسته آهسته من از عشق تو می سوزم
به یادم باش به یادم باش تو ای یاد شب و روزم
به یادم باش به یادم باش
همیشه همصدایم باش
هوایم باش صدایم باش
رفیق لحظه هایم باش
همیشه همصدایم باش
مثل من باش عاشقم باش .





javahermarket


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.ir

یک نفس تا خدا

یک نفس تا خدا

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا