یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

..................

شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد
اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است ...
و این قدر به فكر راه های دررو نباشید ... !!
خدا كه فقط متعلق به آدم های خوب نیست
خدا، خدای آدم های خلافكار هم هست
فقط خود خداست كه بین بندگانش فرقی نمیگذارد
او: اند ِ لطافت
اند ِ‌ بخشش
اند ِ بیخیال شدن
اند ِ چشم پوشی و رفاقت است ...



قسمتی از دیالوگ ماندگار پرویز پرستویی در فیلم مارمولک :

......................................................کدوم انگشتتو بیشتر دوست داری؟

آیا تا به حال بطور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه کرده‌اید؟ تا به حال فکر کرده‌اید که به کدامیک علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ با دقت نگاه کنید، سپس توضیح مربوط به آن را بخوانید:

انگشت شماره 1 (انگشت شست)
این انگشت نماد مسایل مادی و ثروت است و کسانی که این انگشت را انتخاب می‌کنند، اقتصاد دانان خوبی هستند و معمولا از نظر مالی در وضعیت خوبی قرار دارند.

انگشت شماره 2 ( انگشت سبابه يا اشاره .. هموني كه بعضي وقتا يعضيا ميكنن تو بينيشون)
این انگشت نماد کار می‌باشد و اشخاصی که به این انگشت اهمیت بیشتری می‌دهند انسان‌های کاری هستند و بطور کلی وجدان کاری خوبی دارند و موفقیت زیادی در کارها دارند.

انگشت شماره 3 ( انگشت وسط)
این انگشت میزان اهمیت به خود فرد را نشان می‌دهد، افرادی که این انگشت را انتخاب می‌کنند، در مورد همه چیز اول به خود اهمیت داده و تا حدودی خودپرست و خودخواه هستند.

انگشت شماره 4 ( انگشت خريت.. هموني كه حلقه ازدواج ميندازن توش)
این انگشت نماد محبت و عشق است و کسانی که این انگشت را انتخاب می‌کنند، انسان‌های احساساتی و عاطفی هستند و همواره به دنبال محبت و خوشحال کردن دیگران هستند.

انگشت شماره 5 ( انگشت كوچيكه)
این انگشت نماد خانواده و فرزند هست و کسانی که به این انگشت علاقمند هستند، افرادی هستند که به خانواده پایبند بوده و به زندگی مشترک و بطور کلی روابط بین افراد اهمیت می‌دهند.
.........................وقتی که نیستی

با دیدن هر صحنه عاشقانه ای

احساس یک پرانتز را دارم

که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد
........................................................

javahermarket

حق دختران سرزمين من

به دختراى ايرانى بايد مدال شجاعت و استقامت داد!
مانتو كوتاه مى پوشه ؛نگاه آنچنانى بهش مى كنن ميگن نپوش تا نگات نكنن ؛
توى نت تيكه ميندازن بهش!! ميگن عكس نذار تا حرف نشنوى ؛
توى تاكسى مردك ميچسبه بهش!! ميگن سوار نشو تا نچسبن بهت ؛
توى دانشگاه استاد بهش نظر داره!! ميگن خب درس نخون تا بهت نظر نداشته باشن ؛
و كلا هر جا ميره به جرم دختر بودن بايد از رسولان الهى حرف بشنوه ؛
من دو تا راه حل پيشنهاد مى كنم:
يا تمام دخترا رو بكشيم يا مردها رو توجيه كنيم كه اين دخترم به اندازه تو حق حضور در اجتماع رو داره...

javahermarket

از دکتر شریعتی

با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
با تو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند
با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند
و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد

با تو، دریا با من مهربانی می کند
با تو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
با تو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
با تو، من با بهار می رویم
با تو، من در عطر یاس ها پخش می شوم
با تو، من در شیره ی هر نبات میجوشم
با تو، من در هر شکوفه می شکفم
با تو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم
با تو، من در روح طبیعت پنهانم
با تو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
با تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند

بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو، من با بهار می میرم
بی تو، من در عطر یاس ها می گریم
بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم
بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم
بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم
بی تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپرکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند.

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 20 مرداد 1391برچسب:از دکتر شریعتی,طبیعت,یاس,لبخند,نبات,گرد وغبار,فروشگاه اینترنتی,اهو,گرگ,بیگانه,
  • دیگر دلم تنگ نمیشود

    نه از فلسفه كلامی میدانم ...
    و نه منطق ..
    میگنجد در كلام من !..

    بی استدلال دوستت دارم !..
    ...
    وه كه دوست داشتن ..!!
    چه كلام كاملـــی ست !
    و من چقدر ..
    دلم ..
    تنگِ دوست داشتن توست........................................................................ ............................................................................................................................................................

    دیگر دلم برای هیچکس تنگ نمی شود

    حتی خودم

    عادت مان دادند که نباید دلتنگ شد.....

    نباید عاشق شد_ نباید دوست داشت

    فقط زیر چشمی نگاه کن!

    آه و حسرت هایت را در سینه نهان کن

    و چشمان بارانیت را

    زیر چتر رویاهایت بگیر!

    بگو دلم دیگر برای هیچکس تنگ نمی شود

    حتی خودم!!

    javahermarket

    اسم واقعی افراد سرشناس معروف !


    کمال الملک —–> محمد غفاری
    مارک تواین —–> ساموئل لنگهورن کلمنس
    میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی
    سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی
    امیر کبیر —–> تقی فراهانی
    ذبیح الله منصوری —–> ذبیح الله حکیم الهی دشتی
    م. امید —–> مهدی اخوان ثالث
    شهریار —–> محمدحسین بهجت تبریزی
    حافظ —–> شمس الدین محمد شیرازی
    چارلی چاپلین —–> سِر چارلز اسپنسر چاپلین
    پروین اعتصامی —–> رخشنده اعتصامی
    صائب تبریزی —–> میرزا محمد علی
    سلمان فارسی —–> روزبه
    ستارخان —–> ستار قره‌داغی
    میرداماد —–> میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی
    باقرخان —–> باقر تبریزی
    نسیم شمال —–> سید اشرف‌الدین گیلانی
    جبار باغچه بان —–> میرزا جبار عسگرزاده
    بدیع الزمان فروزانفر —–> محمدحسین بشرویه‏ای
    چه گوارا —–> ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا
    سعدی —–> مُصلِح الدین مُشرف بن عَبدُالله
    عزیز نسین —–> مَحمَت نُصرَت
    آتا تورک —–> مصطفی کمال پاشا
    ولتر —–> فرانسوا ماری آروئ
    بودا —–> سیدارتا گوتما
    بیل کلینتون —–> ویلیام جفرسون بلایت سوم
    سیمون بولیوار —–> سیمون لوسی ارنستین ماری
    پله —–> ادسون آرانتس دوناسیمنتو
    نیما یوشیج —–> علی اسفندیاری
    افلاطون —–> آریستو کلس
    گلاب آدینه —–> گلاب مستعان
    شیرین بینا —–> شیرین صدق گویا
    مادر ترزا —–> آگنس گوک بژازین
    بزرگ علوی —–> مجتبی علوی
    نادره —–> حمیده خیر آبادی
    تیتو —–> جوزپ بروز
    ثریا قاسمی —–> مولود ملاقاسم
    جان وین —–> ماریون موریسون
    ایرج راد —–> اکبر حسنی راد
    سیروس گرجستانی —–> علی اکبر محمدزاده گرجستانی
    استالین —–> یوسف ویساریونوویچ ژوگاشویلی
    سولات سار —–> پل پوت
    فروزان —–> پروین خیر بخش
    گوهر مراد —–> غلامحسین ساعدی
    ر . اعتمادی —–> رجبعلی اعتمادی
    م .. الف . به آذین —–> محمود اعتمادزاد
    ملکه الیزابت —–> الیزابت الکساندرا مری ویندسور
    ایرج —–> حسین خواجه امیری
    پرویز یاحقی —–> پرویز صدیقی پارسیابوعمار —–> یاسر عرفات
    ماکسیم گورکی —–> آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف
    ملک الشعرا —–> محمدتقی بهار
    عبدالکریم سروش —–> حسین حاج فرج الله دبّاغ
    کیتارو —–> ماسانورى تاکاهاشى
    تروتسکی —–> لو داویدوویچ برونشتاین

    javahermarket

    دختران سرباز

    صبحگاه:
    فرمانده: پس این سربازه‌ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
    معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

    ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
    سلام سارا جان
    سلام نازنین، صبحت بخیر
    عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
    سلام نرگس
    سلام معصومه جان
    ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی...

    صبحانه:
    وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟
    چرا کره بو میده؟
    بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
    آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

    بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
    فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
    وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
    آره، تازه پاره هم میشه ...
    وای وای خاک میره تو دهنمون ...
    من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

    ناهار
    این چیه؟ شوره
    تازه، ادویه هم کم داره
    فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
    من که نمی‌خورم، دل درد میگیرم
    من هم همینطور چون جوش میزنم
    فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
    بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
    برو خودت غذا درست کن
    والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم، حالا واسه تو ...
    چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد


    بعد از ظهر
    فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
    یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
    جوجه بدون برنج
    رژیمی عزیزم؟
    آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

    شب

    مهشید عزیزم موهاتو بده برات ببافم..

    نه نازی جون می ترسم موهامو ببافی پوست سرم اذیت شه!!!!!

    وای فدای پوست سرت بشم!!!!!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:دختران سرباز,فرمانده,عسل,دختر,فروشگاه اینترنتی,پادگان,معصومه,فلش,ناز,نرگس,پنیر کاله,
  • شانس خود را امتحان کنید !

    شانس خود را امتحان کنید !

    مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
    کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
    باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.

    گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .

    جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.

    پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما.........گاو دم نداشت!!!!

    زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.

    javahermarket

    حكايت ما آدم ها …

    حكايت ما آدم ها …
    حكايت كفشهاييه كه …
    اگه جفت نباشند …
    هر كدومشون …
    هر چقدر شيك باشند …
    هر چقدر هم نو باشند...
    تا هميشه …
    لنگه به لنگه اند …
    كاش …
    خدا وقتي آدم ها رو مي آفريد …
    جفت هر كس رو باهاش مي آفريد …
    تا اين همه آدماي لنگه به لنگه زير اين سقف ها …
    به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمي دادند

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:حكايت ما آدم ها … اجبار,حکایت,فروشگاه,جفت,ادما,خدا,حراجی,
  • قوانینی که نیوتن از قلم انداخت... !!

    قانون صف:
    اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.

    قانون تلفن:
    اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.

    قانون تعمیر:
    بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.

    قانون کارگاه:
    اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.

    قانون معذوریت:
    اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.

    قانون حمام:
    وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.

    قانون روبرو شدن:
    احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد.

    قانون نتیجه:
    وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد..

    قانون بیومکانیک:
    نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.

    قانون تئاتر:
    کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند.

    قانون قهوه:
    قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.

    javahermarket

    پیغام گیر تلفن منزل برخی شاعران

    فکر می کنید اگه در دوره حافظ و فردوسی و......تلفن بود اونم ازنوع منشی دار ،
    منشی تلفن خونشون چی می گفت ؟

    لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید.

    پیغام‌گیر حافظ

    رفته‌ام بیرون من از کاشانه‌ی خود غم مخور
    تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور
    بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
    زان زمان کو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور

    پیغام‌گیر سعدی

    از آوای دل انگیز تو مستم
    نباشم خانه و شرمنده هستم
    به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
    فلک گر فرصتی دادی به دستم*

    پیغام‌گیر فردوسی

    نمی‌باشم امروز اندر سرای
    که رسم ادب را بیارم به جای
    به پیغامت ای دوست گویم جواب
    چو فردا برآید بلند آفتاب

    پیغام‌گیر خیام


    این چرخ فلک، عمر مرا داد به باد
    ممنون تو‌ام که کرده‌ای از من یاد
    رفتم سر کوچه، منزل کوزه فروش
    آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد

    پیغام‌گیر منوچهری

    از شرم، به رنگ باد باشد رویم
    در خانه نباشم که سلامی گویم
    بگذاری اگر پیام، پاسخ دهمت
    زان پیش که همچو برف گردد رویم

    پیغام‌گیر مولانا

    بهر سماع از خانه‌ام، رفتم برون، رقصان شوم
    شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
    برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
    فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!

    پیغام‌گیر باباطاهر

    تلیفون کرده ای جانم فدایت
    الهی مو به قربون صدایت
    چو از صحرا بیایم، نازنینم
    فرستم پاسخی از دل برایت

    پیغام‌گیر شاعران شعر نو

    افسوس می خورم،
    چون زنگ میزنی،
    من خانه نیستم که دهم پاسخ تو را،
    بعد از صدای بوق،
    برگو پیام خود،
    من زود می‌رسم،
    چشم انتظار باش

    باعرض پوزش از شاعران وشعردوستان

    javahermarket


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا